اسفند ۲۰، ۱۳۹۳

قتل احمد کسروی به دست فدائیان اسلام


قتل احمد کسروی به دست فدائیان اسلام، شاخه ایرانی‌ انجمن اخوان المسلمین
ساعت ۹ صبح روز بيستم اسفند ماه سال ۱۳۲۴ احمد كسروى، از بزرگ ترين مورخان، زبان دانان و محققان ايرانى و از معتبرترين نويسندگان تاريخ انقلاب مشروطيت در اتاق شعبه هفت بازپرسى تهران و در مقابل چشمان ناباور و وحشت زده بازپرسى كه قرار بود از كسروى به اتهام نوشتن و انتشار «كتب ضاله و خلاف شرع» بازپرسى كند، با ضربه هاى كارد و شليك گلوله چند تن از اعضاى «جمعيت فدائيان اسلام» به قتل رسيد.
فتواى قتل احمد كسروى را مراجع تقليد آن روزگار چون شيخ عبدالحسن علامه احمد امينى، نويسنده كتاب «الغدير» و حاج آقا حسين قمى، مرجع تقليد پر نفوذ آن روزگار، صادر و روحانيونى چون روح الله خمينى، كه در آن روزگار هنوز مرجع تقليد نبود، اين فتوا را تاييد كرده بودند. قاتلان كسروى ــ سيد حسين و سيد على امامى، هفت همكار آنان و كسانى چون نواب صفوى، كه مقدمات قتل را زمينه چينى كرده و با قاتلان همكارى داشتند، بر اثر حمايت و اعمال نفوذ روحانيون و مراجع تقليد آن روزگار، از جمله آيت الله بروجردى، پس از چند ماه از زندان آزاد شده و چون قهرمانان بزرگى كه از فتحى مهم بازمى گردند، در نشريات، مجالس و محافل مذهبى آن روزگار تكريم شدند.




حسین امامی
در سى سال گذشته نيز رسانه هاى جمهورى اسلامى با استناد به فتواى خمينى در كتاب «تحريرالوسيله» قتل كسروى و كسانى چون او را «واجب» دانسته و ترور كسروى و منشى او را در ساختمان دادگسترى چون «فصلى مهم در جهاد مجاهدين اسلام عليه كفر و ارتداد» تمجيد مى كنند.
خمينى و كسروى
خمينى به روزگار جوانى در سال ۱۳۲۳ و به دورانى كه كسروى هنوز زنده بود خواهان اعدام كسروى، در حضور هواخواهان دين» شد و به دورانى كه به مقام مرجعيت تقليد ارتقاء يافت در رساله خود با عنوان تحريرالوسيله، كه در قوانين كيفرى ايران از منابع و مراجع قانون گذارى و محاكمات است، فتوا داد«هر كس پيامبر اسلام را، نغوذبالله، دشنام دهد واجب است بر شنونده كه او را بكشد.
قتل كسروى به دليل «نقد مذهب» اولين قتل از اين دست در تاريخ ايران نبود اما نخستين بار در تاريخ معاصر ايران بود كه متعصبان مذهبى روشنفكرى معروف، سرشناس و معتبر را به دليل نوشته هاى او در نقد مذهب بر مبناى فتواى مراجع تقليد به قتل رساندند. اين الگو در سى سال گذشته در قتل هاى بدون محاكمه روشنفكران و منتقدان جمهورى اسلامى و از جمله در قتل محمد جعفر پوينده و محمد مختارى، مترجم و شاعر، تكرار شد. احمد كسروى به روزگارى به قتل رسيد كه قرائت به شدت سنتى مذهب شيعه مطرح ترين قرائت اسلام در ايران و روحانيت محافظه كار شيعه در حال بازسازى نفوذ خود در ميان مردم و در نهادهاى حكومتى بود و مى كوشيد تا كاهش نفوذ و قدرت خود را به دوران سلطنت رضا شاه به سرعت و به هر بهايى جبران كند.
شخصيت فرهنگى كسروى
احمد كسروى از نخستين كسانى در ايران بود كه از منظر عقل گرايى به نقد مذهب برخاست و راه روشنفكران دوران رنساس و انقلاب ضّد کلیسای فرانسه را دنبال كرد. كسروى با اتكاء به نفوذ كارساز خود موجى را دامن زد كه در ميان جوانان آن روزگار دامنه اى گسترده يافت هر چند او نيز، چون اغلب پيشگامان در هر عرصه اى، گاه به افراط كشيده شد. كسروى بر زبان هاى پهلوى، عربى، انگليسى، روسى، ارمنى، تركى و اسپرانتو تسلط داشت. نثر زبيا، روان، ساده و منسجم كسروى را در زبان پارسی از نمونه هاى متعالى نثر فنى مى دانند و شيوه تاريخ نويسى او از نخستين گام‌ها در تاريخ نويسى مدرن تلقى مى كنند. مقالات عربى كسروى در نشريات معتبر كشورهاى عربى آن روزگار به چاپ مى رسيد. ترجمه هاى كسروى از متون پهلوى و آثار او در باره تاريخ ايران از منابع معتبر دانشگاهى است و دو كتاب او را در باب تاريخ مشروطه از معتبرترين متون و منابع مرجع و جامع انقلاب مشروطه ارزيابى مى كنند.



شيخ عبدالحسن علامه احمد امينى
نشريه «پرچم» كه كسروى مسئوليت آن را بر عهده داشت و از ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۴ منتشر شد، بر مخاطبان خود نفوذى كارساز داشت و زمينه مناسبى را براى شكل گيرى انجمن هايى كه به «انجمن پاك دينان» يا «باهماد آزادگان» پارسیان مشهور شدند، فراهم كرد. احمد كسروى پيش از آن كه در مقالات متعدد و در چهار كتاب مشهور خود با نام هاى شيعى گرى، بهايى گرى، شيخى گرى و صوفى گرى، چهار مذهب و طريقت مذهبى مهم ايران را در آن روزگار نقد كند، با نوشتن آثار مهمى چون «تاريخ انقلاب مشروطه»، «تاريخ هيجده ساله آذربايجان»، «تاريخ پانصد ساله خوزستان»، «شهرياران گمنام» ، «تاريخ طبرستان» و رسالاتى چون تاريخچه شير خورشيد و پرچم ايران و.. چون زبان دان و مورخى معتبر تثبيت شده بود. كسروى به پيرايش زبان پارسی از واژه هاى غير پارسی تمايلى افراطى داشت اما صدها واژه و اصطلاح كه او ساخت در زبان پارسی جا افتاد و رايج شد. كسروى را مى توان از انگشت شمار چهره هايى دانست كه در غنى كردن گنجينه زبان پارسی و هماهنگ كردن اين زبان با نيازهاى زمان و زمانه نقشى كارساز داشته اند.
احمد كسروى در انقلاب مشروطه حضورى فعال داشت و چون ديگر روشنفكران آن روزگار به آرمان هاى اين انقلاب چون استقلال، آزادى، صنعتى كردن، پيشرفت و ترقى و تجدد، ارتقاء فرهنگى جامعه و مبارزه با خرافات سنتى، رها شدن زنان از بند سنت هايى كه زن ايرانى آن روزگار را به اندرونى نشينى محكوم مى كرد، گسترش علوم و تكنولوژى جديد و…دل بسته بود. كسروى چون اغلب روشنفكران اين گروه به دوران سلطنت بنيان گذار سلسله پهلوى از اصلاحات فرهنگى و اجتماعى او حمايت و به عقب نشينى هاى دولت هاى پس از رضا شاه در برابر سنت گرايان و روحانيون محافظه كار اعتراض كرد. پهلوى اول به دوران سلطنت خود به بخشى از برنامه هاى روشنفکرانه از جمله جايگزينى مدارس جديد به جاى مكتب خانه هاى سنتى و دادگسترى به جاى محاكم شرع جامه عمل پوشاند و با آموزش اجباری، كشف حجاب، مدارس مختلط،تشويق زنان به تحصيل و حضور در عرصه هاى اجتماعى و فرهنگى، ممنوع كردن برخى مراسم سنتى چون قمه زنى و محدود كردن نفوذ روحانيت سنتى در قدرت سياسى و در جامعه كوشيد تا ابعادى از برنامه هاى مترقی را در جامعه عقب مانده آن روز تحقق بخشد.
زمينه هاى تاريخى فتواى قتل كسروى
با اشغال ایران توسط انگلیس، آمریکا و روسیه و تبعد غیر قانونی رضا شاه، ايران با ورشكستى و بحران گسترده اقتصادى و سياسى رو به رو و حكومت مركزى به شدت تضعيف شد. دولت هايى كه پس از شهريور ۱۳۲۰ به قدرت رسيدند به اكثريت پارلمانى و راى مردم نيازمند شده و به اين دليل و به دليل اعتقادات مذهبى خود و نيز براى جلوگيرى از گسترش كمونيزم مى كوشيدند تا روحانيت شيعه را تقويت و با واگذار كردن امتيازات گوناگون حمايت آنان را جلب كرده،از نفوذ روحانيت در ميان مردم براى بقاء قدرت خود بهره گيرند. پس از شهريور ۱۳۲۰ برخى روحانيون معروف و با نفوذ از جمله حاج آقا حسن قمى، كه به دليل مخالفت با برنامه هاى رضا شاه در زمينه هايى چون كشف حجاب و مدارس مختلط به عراق تبعيد شده بودند، در ميان استقبال آخوند‌های ایران و و[ زین العابدین رهنما به نجف رفته تا عرض تبریک آخوند‌های آن دیار را به مناسبت جلوس بر تخت شاهنشاهی دریافت کند. رهنما پس از این سفر از شاه درخواست بخشش قمی و دیگر آخوند‌های تبعیدی را کرده و درخواست بازگشت آنان به ایران را می کند.] نوکرن آنها که اکثرا بازاری‌ها بودند، به ايران بازگشتند. آزادى احزاب و مطبوعات پس از روی کار آمدن رضا شاه نقد علنى مذهب را نيز ممكن كرد و چند اثر از جمله کتب کسروی و كتاب «اسرار هزار ساله» در اين زمينه منتشر شد.
روحانيت سنتى محافظه كار در اين سال‌ها خواستار ممنوعيت اين گونه آثار و عقب نشينى دولت و جامعه از اصلاحات دوران رضا شاه به ويژه در عرصه حقوق زنان بود و بر انحلال مدارس، رواج دوباره حجاب اسلامى و ترويج مراسم سنتى عزادارى پاى مى فشرد و دولت‌ها نيز با واگذارى اين گونه امتيازات، كه بر اقتدر سياسى آنان تاثيرى نداشت، مى كوشيدند تا حمايت مراجع و روحانيون با نفوذ را جلب كنند. احمد كسروى از معدود روشنفكرانى بود كه در نشريه پرچم، كه مسوليت آن را بر عهده داشت، به انتقاد از سياست تسليم دولت هاى مدنى در برابر شرع سنتى و روحانيت برخاست و خشم روحانيون محافظه كار را عليه خود برانگيخت. (توجه بفرمایید ، دولت‌ها و نه دولت محمد رضا شاه، چرا که دولت‌های زمان شاه فقید آزادانه قوه اجرایی را ادارهٔ میکردند، و محمد رضا شاه در ادارهٔ کشور دخالت نمیکرد، برعکس آنچه که بخورد مردم دادند و هر جا هر کسی‌ کثافت کاری کرد به پایِ شاه نوشتند! )كسروى كتاب هاى شيعى گرى، صوفى گرى، شيخى گرى و بهايى گرى را در همين سال‌ها منتشر كرد. كتاب شيعى گرى در سال ۱۳۲۱ منتشر و در همان سال ممنوع و چاپ دوم آن با عنوان«بخوانيد و داورى كنيد» منتشر شد. روح الله خمينى در كتابى با عنوان «بخوانيد و به كار ببنديد» در پاسخ به نقد نويسنده كتاب از خرافات مذهبى نوشت: «جوانان غيرتمند بايد با يك مشت آهنين تخم اين ناپاكان را از روى زمين براندازند.
وى گفته بود: «دولت اسلام بايد با مقررات دينى و مذهبى همراه باشد و اشخاصى كه اين ياوه سرائى‌ها را مى كنند در حضور هواخواهان دين اعدام كنند و اين فتنه جويان را كه مفسد فى الارض هستند از زمين براندازند.» مجتبى ميرلوحى، معروف به نواب صفوى، طلبه اى كه در مدارس مذهبى نجف و مصر تحصيل كرده بود، و جز اخوان المسلمین، و یا شاگردان انگلیس بود، در همين سال‌ها با فتواى مرجع تقليد علامه امينى براى قتل كسروى به ايران بازگشت.



آخوند نواب صفوی تروریست اخوان المسلمین، و رهبر تروریست‌های فدائیان اسلام و قاتل نخبگان ایرانی‌ از جمله دانشمند ایران زمین کسروی تبریزی، این اخوانی همان کاری را انجام میداد که داعشی‌های امروز انجام میدهند.
چند روحانى و بازارى از جمله اسدالله مدنى، كه به دوران جمهورى اسلامى نخستين امام جمعه تبريز بود و در نخستين سال هاى اين نظام ترور شد، نواب صفوى را در تدارك منابع مالى براى خريد سلاح يارى كردند. نواب صفوى يك بار در جلسه سخنرانى كسروى در دفتر نشريه پرچم حضور يافت و با او مجادله و در پايان او را به قتل تهديد كرد. نواب صفوى كه رهبرى جمعيت فدائيان اسلام را بر عهده داشت، همراه با چند تن از اعضاى اين سازمان در هشتم ارديبهشت ۱۳۲۴ در خيابانى در تهران راه را بر كسروى بسته و به سوى او تيراندازى كردند. گلوله‌ها به هدف نرسيدند. نواب و ياران او به كسروى حمله و او را به شدت مضرب كردند. كسروى جان به در برد. مهاجمان پس از چند ساعت آزاد شده و در اعلاميه اى بر قصد خود، كشتن كسروى، تاكيد كردند. در ۱۵ خرداد ۱۳۲۴ وزارت فرهنگ عليه كسروى به اتهام انتشار «كتب ضاله و خلاف شرع» اعلام جرم كرد. كسروى به دادگاه فراخوانده شد. حسن و على امامى به همراه هفت عضو ديگر جمعيت فدائيان اسلام روز بيستم اسفند ماه به اتاق بازپرس دادگسترى هجوم آورده و احمد كسروى و حدادپور، منشى او را كشتند. قاتلين پس از چند ماه آزاد و پرونده قتل كسروى مختومه اعلام شد!!! در همین سال‌ها کسروی به محمد رضا شاه گفته بود چرا مانند رضا شاه جلوی آخوند‌ها نمی‌‌ایستی، و شاه فقید ایران در پاسخ گفته بود، که اینها پشتشان ‌اروپایی‌ها نشسته اند و زورم به آنها نمیرسد!
از پيش نمازى مسجد تا نقد مذهب
احمد كسروى در مهر ماه ۱۲۶۹ در تبريز در خانواده اى نجیب چشم به جهان گشود. پدر او روحانى و پيش نماز مسجدى در محله فقير نشين حكم آباد تبريز بود. كسروى از كودكى تحصيل زبان و ادبيات پارسی و عربى و فقه و حكمت اسلامى را آغاز كرد. پس از مرگ پدر سمت او را به ارث برد اما عقايد و كردار متجددانه او آخوند‌های تبريز را عليه او برانگيخت. كسروى پيش نمازى مسجد را رها كرد و كوشيد تا با كارگرى و فروشندگى زندگى خود را تامين كرده و به تحصيلات خود ادامه دهد. تبريز از مراكز اصلى انقلاب مشروطه بود و كسروى نيز دل با انقلاب داشت و حتی در سال ۱۲۹۰ در كنار مجاهدين انقلاب مشروطه با سپاهيان روس، درگير شد. مقالات عربى كسروى از همان روزگار در نشريات عربى به چاپ مى رسيد. كسروى در سال ۱۲۹۴ معلمى پيشه و كتابى در باب آموزش زبان عربى تاليف كرد. احمد كسروى در سال ۱۲۹۵ به قفقاز سفر كرد و در آن ديار زبان روسى را نيز آموخت .به ايران بازگشت و در ماجراى قيام خيابانى مدتی‌ به او و حزب دموكرات پيوست اما پس از چندى از اين جنبش كناره گرفت و به تهران رفت و مقالات زیادی بر علیه خیابانی و خیانت او نوشت. وی در سال ۱۲۹۸ در عدليه آن روزگار استخدام شد. انتشار تاريخ طبرستان در هفته ‌نامه «نوبهار» و انتشار رساله اى در باب نسخه خطى «ابن اسفنديار»، كسروى را در محافل فرهنگى و آكادميك به شهرت رساند. در سال ۱۳۰۶ زبان پهلوى را از ايران شناس بزرگ هرتسفلد آموخت و با رها كردن كسوت آخوندی سال‌ها در دادگسترى دوران رضا شاه که با همکاری خود او و حمایت رضا شاه بنا شده بود در سمت هاى گوناگون مشغول به کار شد. و از جمله در خوزستان مشاغلى چون قضاوت را بر عهده داشت و بر سر قضیه شیخ خزعل که عملا تحت رهبری انگلیس‌ها قصد جدا سازی خوزستان از ایران را داشت با رضا شاه همکاری کرد. كسروى در سال ۱۳۰۹ در پرونده‌ای [مصادره زمینهای اهالی اوین] به زيان آخوند‌ها راى داد و حکم قتل خود را صادر کرد. پس از شهريور ۱۳۲۰ نشريه پرچم را تا زمان مرگ خود در سال ۱۳۲۴ منتشر كرد و در اين سال جان بر سر عقايد خود گذاشت.


پیکر پاره پاره کسروی و منشی‌ او که در کمال بی‌گناهی در روز روشن توسط آخوند‌های شیعه ترور شدند.


منبع: سایت پیروزان