دی ۱۵، ۱۳۹۳

من در زندگی‌ گذشته یک درخت بودم


در یک داستان علمی- تخیلی، حکایت از جامعه‌ای شده است که در آن، تقریباً همه‌ی اشخاص با آمادگی مادرزادی برای انجام وظیفه‌ای متولد می‌شوند: مثلاً تکنسین یا مهندس یا مکانیک به دنیا می‌آیند. فقط تعداد معدودی هستند که هیچ مهارت مادرزادی ندارند. این اشخاص را به تیمارستان می‌فرستند، چون فقط دیوانگان هستند که نمی‌توانند نقشی در جامعه ایفا کنند.
یکی از دیوانگان طغیان می‌کند. تیمارستان کتابخانه‌ای دارد و آن دیوانه سعی می‌کند هرچه وجود دارد، یاد بگیرد تا با هنرها و علوم آشنا شود. وقتی حس می‌کند که به قدر کافی بلد است، تصمیم می‌گیرد فرار کند، اما دستگیر می‌شود. او را به یک مرکز پژوهش در بیرون از شهر می‌برند.


یکی از مسئولان مرکز به او می‌گوید:
- خوش آمدید. ما بیش از همه، کسانی را تحسین می‌کنیم که مجبور شده‌اند راه خودشان را در زندگی باز کنند. از این به بعد، هر کاری دلتان می‌خواهد، انجام دهید؛ چون از برکت وجود اشخاصی مثل شماست که دنیا می‌تواند پیشرفت کند.
پائولو كوئيلو
برگرفته از كتاب مكتوب