باز این ترانهها را عشق است
رخش سرخ باد پا را عشق است
عشق درگیر غروب درد است
باز هم طلوع ما را عشق است
آی از خانه زخم و گریه
غربت بغض گشا را عشق است
آی از آب و هوای بی عشق
بادبان ناخدا را عشق است
اهل بی مرزترین دریا باش
آی اهل همه جا را عشق است
از غزل باختگان می ترسم
شعرهای بی هوا را عشق است
ای قشنگ سازها ، آوازها
روزهای بی عزا را عشق است.
شهیار قنبری