مجله فکاهی چارلی هبدو، چاپ فرانسه که هفته گذشته مورد حمله تروریستهای ترک داعشی قرار گرفت و بخاطر کشیدن کاریکاتورهای محمد پیغمبر اسلام، مورد نفرت مسلمین جهان است، فردا چهارشنبه ۱۴ ژانویه در تیراژ یک میلیون منتشر میشود. بر روی صفحه نخست این مجله، دوباره یک کاریکاتور از محمد نقش بسته که میگوید: "من هم چارلی هستم"
به گزارش تلویزیون فرانسه، کاریکاتور محمد پیامبر اسلام با پلاکارد Je suis Charlie (من هم چارلی هستم) در صفحه اول شماره جدید مجله فکاهی "چارلی هبدو" قرار خواهد گرفت.
بر طبق این گزارش محمد در این کاریکاتور با لباس سفید، اندوهگین و اشک ریزان است. در بالای این کاریکاتور نوشته شده : " همه چیز بخشیده شده است" پارسیش میشه: "بی حسابیم" *
شماره جدید مجله فکاهی چارلی هبدو روز چهارشنبه ۲۴ دی ماه ۱۳۹۳ خورشیدی برابر با ۱۴ ژانویه ۲۰۱۵ به معرض فروش گذاشته می شود و شمارگان آن به جای ۶۰ هزار نسخه سابق یک میلیون خواهد بود.و انتظار میرود این تعداد به ۳ میلیون نیز برسد.
یادآوری می شود روز چهارشنبه ۷ ژانویه در نتیجه حمله مسلحانه به دفتر مجله فکاهی " چارلی هبدو" در پاریس تعدادی از جمله سردبیر این مجله و دو مامور پلیس کشته شدند. مهاجمان دو برادر فرانسوی ۳۲ و ۳۴ ساله به نامهای سعید و شریف کواشی بودند که در نتیجه عملیات نیروهای انتظامی فرانسه در شهر دامارتن آن گوئل شناسایی و کشته شدند.
..........................................
* عنوان " همه چیز بخشیده شده است "، عنوان یک فیلم فرانسوی است که در سال ۲۰۰۷ ساخته شده است . این فیلم که توسط میا هانسن لوه (Mia Hansen-Løve) نوشته و کارگردانی شده است، در جشنواره فیلم کان به نمایش درامد و جایزه لوئیس (Louis Delluc Prize) را برای بهترین فیلم برد، همچنین برای دریافت جایزه سزار (César Awards) بهترین فیلم در سال ۲۰۰۸ انتخاب و جز نامزدهای این دوره بود.
داستان فیلم مربوط به یک مرد فرانسوی به نام ویکتور است که با همسر اتریشی خود آنته، و دختر ۶ ساله ش پاملا زندگی نچندان شادی را دارد. وی که مردی افسرده و بی ثبات است گاهی به عنوان آموزگار کار کرده و گاهی نیز نویسندگی میکند. پس از مدتی برای اینکه بتواند زندگی روزانه را ادامه دهد شبها به مصرف الکل و مواد مخدر روی میاورد. همسر او آنته برای اینکه او را از این اوضاع نجات دهد به همراه او و دخترش به پاریس رفته و امیدوار است در پاریس بتواند مرد خود را نجات دهد. مهاجرت به پاریس اوضاع را خرابتر کرده و ویکتور بطور کلی از دست رفته و یک معتاد تمام عیار میشود.
پس از جدایی از آنته ، ویکتور با زن دیگری آشنا میشود که او نیز معتاد است. این زن پس از مدتی بر اثر اور دوسیس ، و یا استعمال بیش از حد مواد مخدر، قلبش میایستد و میمیرد و پس از مرگ او ویکتور بخود آمده و ترک اعتیاد کرده و با آنته تماس میگیرد و از او میخواهد که او را ببخشد. ولی آنته به او میگوید که هرگز به او برنمیگردد و او را نخواهد بخشید و از او میخواهد دیگر به وی تماس نگیرد، و با دخترش پاملا به کاراکاس مهاجرت میکند.
یازده سال بعد پاملا یک پیام از عمه خود ، مارتین دریافت می کند.
پاملا با وجود مخالفت شدید مادر با عمه ش تماس گرفته و شروع به شناخت پدر میکند. و درمیابد که برخلاف آنچه که مادرش به او گفته پدرش هرگز پاریس را ترک نکرده و این مادر بوده که همه تلاش پدر در برقراری ارتباط بین او و پاملا را مسدود کرده است.
به هر حال پیش از بازگشت پاملا ، ویکتور به طور ناگهانی میرد. و آخرین نامهای که برای دخترش نوشته است، شامل اشعار مختلفی از جمله یک شعر به زبان آلمانی است. پاملا از دوست خود میخواهد که این شعر را برای او ترجمه کند. شعری که داستان ققنوس است، ققنوسی که میسوزد و دوباره از خاکستر خود برمیخیزد.
یعنی مرگ پایان نیست، ابتدا است، مردن، و دوباره زنده گشتن.