آذر ۲۱، ۱۳۹۳

بهشت گمشده روزگار دوزخی ام


کجای این شب پر غصه آفتاب شدی
که خواند قصه به گوشت که غرق خواب شدی

کدام بوسه ترا جرعه جرعه نوشیده ست
که پیش از آنکه بیابم ترا سراب شدی

سوال پر ترکی بر لبم نشاندی و بعد
زمین خشک مرا ابر بی جواب شدی

دعای روز و شبم بودی و نمی دانم
دعا نکرده برای که مستجاب شدی

بهار خلوت آغوش من ترا کم داشت
تو دور ساقه پاییز پیچ و تاب شدی

بهشت گمشده روزگار دوزخی ام
برای من که فقط مایه عذاب شدی

تو بال اوج گرفتن نداشتی گنجشک
از آب و دانه من بود اگر عقاب شدی.

مجید آژ