آذر ۰۳، ۱۳۹۳

دشمن من این دل بی صبر و آرام منست


آنچه در مکتوب من ظاهر نشد نام منست
وآنچه قاصد را به خاطر نیست پیغام منسست
غیر بر من میبرد حسرت که هم بزم توام
کاش نوشد قطره ای زین می که در جام منست
میتوانم از تغافل بر سر رحم آرمت
دشمن من این دل بی صبر و آرام منست
در خیال جستن از دام من آن وحشی غزال
من به این خوش کرده ام خاطر که در دام منست
"آذر" آن ظالم که بی موجب مرا بدنام کرد
هیچ میگوید که این بیچاره بدنام منست؟
آذر بیگدلی