آذر ۱۰، ۱۳۹۳

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی


بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

عاقبت خاک گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمیی چند پری زاده کنی

تکیه برجای بزرگان نتوان زد بگزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی

اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی

کار خود گر بکرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.

حکیم علیقدر ایران زمین حافظ دوست داشتنی