آبان ۱۸، ۱۳۹۳

من این سفره بر چیده‌ام سالها


چه گویم ، چها دیده‌ام سالها
اسیرانه نالیده‌ام سالها
كلامی پسند دلم‌ ای دریغ
نگفتم نه بشنیده ام سالها
من آن شمع خود سوز زندانیم
كه دزدانه تابیده‌ام سالها
چو ابر پریشان در كوهسار
چه بیهوده باریده‌ام سالها
در این بوستان درخور آتش است
گیاهی كه من چیده‌ام سالها
ز بی‌مقصدی چون یكی گردباد
به هر سوی گردیده‌ام سالها
زلبهای من خنده هرگز مجوی
من این سفره بر چیده‌ام سالها.
رحیم معینی کرمانشاهی