تو زیبا نیستی من کلک زیبا آفرین دارم
تو شیدا نیستی من شور شیدا آفرین دارم
تو در بزم من این آوازه ی مستی به خود بستی
تو رسوا نیستی من جام رسوا آفرین دارم
جنون گل کرد و مجنونی چو من از نو هویدا شد
تو لیلا نیستی من عشق لیلا آفرین دارم
تو مشغول خود و من با تو در بیداری و خوابم
تو رویا نیستی من فکر رویا آفرین دارم
در این گلزار از هر سو خرامد سرو آزادی
تو رعنا نیستی من چشم رعنا آفرین دارم
تو سرگرمی که در جمعی منم تنهای سرگردان
تو تنها نیستی من بخت تنها آفرین دارم
تو سود اشک من هستی که جوشان تر ز دریایی
تو دریا نیستی من اشک دریاآفرین دارم
تو با شیرینی شعر من اینسان مجلس آرایی
تو گویا نیستی من طبع گویاآفرین دارم
تو را چون طور و خود را همچو موسی در سخن دیدم
تو سینا نیستی من برق سینا آفرین دارم.
رحیم معینی کرمانشاهی