آبان ۱۱، ۱۳۹۳

کان سخنهای پریشان همدم شبهای اوست


چند گوش دل فرا دادن که این آوای اوست
یا نفس در سینه کشتن ، کاین صدای پای اوست
چند با فکر پریشان ، خویشتن دادن فریب
کآنچه آید در نظر ، تصویری از سیمای اوست
چند با می گرم بگرفتن که با آشفتگی
چون ز حد بگذشت مستی ، گویم این رویای اوست
چند این فکر عبث باید تسلی بخش دل
کان سخنهای پریشان همدم شبهای اوست
چند بایستی که در بازار ناکامی نهاد
گوهر دل در کفش ، کاین آخرین سودای اوست
چند باید خویشتن داری در این لذت که باز
یادگار عشق من در سینه شیدای اوست
چند با شوریده بختی در دل میخانه ها
گویم این دنیای مستان ، بهترین دنیای اوست.

رحیم معینی کرمانشاهی