ما وقار كوه را گاهی بكاهی دیده ایم
ماورا آنچه می بینید ، گاهی دیده ایم
سالك روشن دلیم ، از گم شدن تشویش نیست
جای پای دوست را ، در كوره راهی دیده ایم
عاشق بی پا و سر شو ، چونانكه بسیار از فلك
كجرویها در بساط كج كلاهی دیده ایم
ای كواكب خیره چشمی بس ، كه در گردان سپهر
چون شما ما هم ، گذشت ماه و سالی دیده ایم
رنگ و رو ای گل دلیل لطف باطن نیست نیست
این كرامت را گهی هم در گیاهی ، دیده ایم
ای بدست آورده قدرت ، كار خلق آسان مگیر
عالمی در خون كشیدن ، ز اشتباهی دیده ایم
از نوای بینوایان ، اینقدر غافل مباش
بارها تاثیر صد آتش ، به آهی دیده ایم.
رحیم معینی کرمانشاهی