تا بدام عشق افتادیم آزادیم ما
شرمسار لطف بی پایان صیادیم ما
نیست شیرینی که تا ماند ز ما افسانه ای
ورنه در عشق و جنون استاد فرهادیم ما
دردمندیم و کسی از ما نمیگیرد سراغ
همچو اشک از چشم اهل درد افتادم ما
رفت بی حاصل ز کف سرمایه ی عمر عزیز
نقد جان را در قمار زندگی دادیم ما
هستی ما هست "آگاهی" قرین نیستی
شعله ی شمعیم و لرزان در ره بادیم ما.
محمد آگاهی خراسانی