فصل۴
بدانكه بعضی از مبتدیان و ضعیفان باشند كه چون آغاز آن شود كه سخن فهم كنند
نگاه نتوانند داشت
و بیاختیار ایشان
سخنها در وجود آید
و باین سبب كه از عوام بایشان ملامت و زحمت بسیار رسد
پس تدبیر ایشان آنست كه زبان نگه دارند
و یا بدیوانگی خود را مشهور گردانند
تا هر چه بگویند عوام از شنودن آن زیان نكنند و ایشان از زحمت عوام ایمن باشند.
ای انسان بعضی از سالكان و مخلصان ضعیف باشند
و صبر و تحمل بار اسرار نتوانند كرد
چنانكه جویی كه خرد و باریك باشد و ناگاه سیل و آب بسیار در وی آید تحمل نتواند آورد
و از سر بیرون رود
آنگاه نه جوی ماند و نه آب بجایگاهی رسد
كه همچنین ضعیفان باشند كه ناگاه واردی بایشان فرود آید
و تحمل آن نتوانند كرد
و بناجایگاه از ایشان ظاهر شود
و از آن سخن شنوندگان را فایده نباشد
بلكه نقصان باشد و گوینده را زیان دارد
و حال او بگدایی ماند كه ناگاه گنجی بیابد و گدا چون گنج یافت البته نهان نتواند داشت
از جهت آنكه قوت و استعداد آن ندارد
گنج از دست او برود و سر او هم درسر گنج رود
و باز بعضی رودخانهها و آبگیرها و دریاها باشد كه هر چند سیل و آب بسیار در ایشان آید
پیدا نیاید
و همه را تحمل كند
و هر چند دُرّ ولالی بسیار كه در قعر دریا بود هر كس را بر آن اطلاع نیفتد.
همچنین بعضی كسان صبور باشند اگر چه بصورت ضعیف و نزارند اما بمعنی قوی و كبار
كه بهر بادی در هوا نشوند و بهر آبی غرفه نگردند
و اگر خواهند كه باختیار دُرّ ولالی معانی را از بحر باطن خود ظاهر كند
بی صدف صورت ظاهر نكنند تا نظر نامحرمان بر آن نیاید.
چون این مقدمات معلوم كردی اكنون بدانكه خردمندان، حقایق را در صدفهای صورت تعبیه كردهاند و میكنند
و با خلق میگویند تا بطفیل صدف
صورت دُرّ حقایق را قبول كنند
باشد روزی جوهری شوند و با خبر گردند
و دُرّ حقیقت را قبول كنند
باشد روزی جوهری شوند و با خبر گردند
و ذات حقیقت را در صدفهای صورت بشناسند
و از آن برخوردار شوند
و اگر ایشان جوهری نشوند
باشد بدست جوهری افتد
و دُرّ را در صدفها بشناسد و از آن برخوردار شود
و این چندین مذاهب مختلف كه پیدا آمدند
بدین سبب پیدا آمدند كه طریق سخن گفتن خردمندان را ندانستند
و مصلحت در آن بود كه ایشان كردند كه هر دانایی كه دُرّ معانی را بیصدفهای صورت ظاهر گردانید
زحمات بسیار بوی رسید
اما این بیچاره در این كتاب «كشف الحقایق» دُرّ معانی را بیصدف صورت خواهد آورد
و سخن مرموز و در لباس نخواهد گفتن
از جهت آنكه اینها نه سخن منست
سخن دیگر آنست كه گفته میشود
كه هر كس چه گفتهاند كتاب «مقصد اقصی» خاص سخن این بیچاره است
و سخن در وی
من اوله الی آخره
سخن متقدمان است.
هر چند میخواهم كه سخن دراز نشود نمیشود و از مقصود می مانم.
فاتحه الكتاب ( قرآن، چرا در اسلام و دیگر مذاهب چند دستگی و شعبههای زیادی بوجود آمده است ؟)
فاتحه الكتاب از كتاب «كشف الحقایق»:
در بیان آنكه مذاهب مختلف در مذهب (كذا) محمد (ص) چندست ؟
و این اختلاف از كجا ظاهر شد ؟
و اصل خلاف چیست و مذهب مستقیم از اینجمله كدامست ؟
بدانكه نقل میكنند كه رسول اسلام میفرماید :
كه امت «ابراهیم» بهفتاد فرقت شدند و جمله در آتشند الا یكفرقت
و امت «موسی» بهفتاد و یكفرقت شدند جمله در آتشند الا یكفرقه
و امت «عیسی» بعد از او بهفتاد و دو فرقه شدند جمله در آتشند الا یكفرقه
و امت من بعد از من بهفتاد و سه فرقه شوند و جمله در آتش باشند الا یكفرقه
چون این مقدمات معلوم كردی اكنون بدانكه سه كسند از علمای اهل شریعت دو از علمای سنت و یكی از علمای شیعه
یكی «ابومنصور ماتریدی» است كه مذهب «ابوحنیفه» دارد
و یكی «محمد غزالی» كه مذهب «شافعی» دارد
و یكی «شیخ ابوجعفر طوسی» كه مذهب شیعه دارد
و ایشان هر سه در مذاهب و اصول مذاهب سخن بهتر از دیگران گفتهاند.
پس ما سخن این هر سه كس را در دو فصل بشرح بیاوریم
بی تعصب و بیتقیه و بیزیاده و نقصان و آنگاه آنچه اهل تحقیق گفتهاند در این معنی بیان كنیم :
سخن «ابومنصور ماتریدی» و «محمدغزالی»:
بدانكه رئیس اهل سنت شیخ ابومنصور ماتریدی و محمد غزالی میگویند كه اصل این هفتاد و دو مذهب كه اهل آتشند شش مذهب است:
- تشبیه و تعطیل و جبر و قدر و رفض و نصب.
۱- اهل تشبیه خدایرا بصفات ناسزا و صف ناسزا كردند و بمخلوقات مانند كردند.
۲- و اهل تعطیل صفات خدای را منكر شدند و بندگی خود را بخداوند اضافت كردند.
۳- و اهل جبر بودن عالم را قدیم میدانند و بر این اعتقادند كه هرگز برطرف نخواهد شد. ( کسانی که به سرنوشت اعتقاد مطلق دارند)
۴- و اهل قدر خدایی خدای را بخود اضافت كردند و خود را خالق افعال خود گفتند. ( کسانی که اختیار آدمی در تعیین سرنوشتش را اصل میدانند)
۵- و اهل رفض در دوستی امیرالمؤمنین علی وجهه غلو كردند و در حق صدیق و فاروق طعن كردند و گفتند كه هر كه بعد از محمد «ص» بلافصل با علی بیعت نكرد و او را خلیفه و امام ندانست از دایره ایمان بیرون رفت. ( تشیع و شیعیان )هرچه برپای شود برای عبادت ، از بتان و غیر آن ، مثلا ساخت گنبد بر قبور و زیارت قبور و شفا خواستن از قبور و نذر کردن برای قبور و قدرت قبور را در شفا دادن و برطرف کردن حاجات با قدرت خدا یکی کردن و آن دسته از شیعیان که در دین بدعت گذارند و آنرا به محبت علی نسبت دهند،
۶- کسانی که ابوبکر را به جای علی نصب کردند، اهل النصب و یا دشمنان علی بن ابیطالب خوانند (ناظم الاطباء).
و هر یك از این فرق شش گانه بدوازده فرقه شدند و هفتاد و دو فرقه جمع آمدند
و جمله در آتشند بحكم لفظ نبوت كه «كلهم فی النار الا واحده».
پس آن واحده غیر آن هفتاد و دو فرقهاند و ایشان از اهل نجاتند
زیرا كه بر مذهب مستقیماند و مذهب مستقیم آنست كه در وی تعطیل و تشبیه و جبر و قدر و رفض و نصب نباشد
زیرا كه این شش مذهب بیقین در وقت محمد «ص» نبود و بعد از محمد «ص» پیدا آمد
از جهت آنكه ابتداء هر یك از این مذاهب معلوم است
كه در كداوم وقت و كدام شهر از كه پیدا آمد و سبب آن چه بود.
پس مذهب مستقیم باتفاق بعضی (كذافی الاصل) از اهل اسلام مذهب سنت و جماعت است
از جهت آنكه معنی سنت و جماعت آنست كه سنت رسول و عقیدت صحابه آنست كه:
خدا یكی است و موصوف بصفات سزا و منزه است از صفات ناسزا و ذات
و صفات او قدیم است و هیچ صفتی از صفات وی حادث نیست (قدیم: نامی از نامهای خدای تعالی به معنای غنی مطلق قائم بنفسه که باری تعالی باشد. (ناظم الاطباء).)
و او محل حوادث نیست و صفات او عین ذات او و غیرذات او نیست
و او را ضد و ند و مثل و شریك و زن و فرزند و حیز و مكان نیست
و امكان ندارد كه باشد و او از چیزی نیست و بر چیزی نیست و بچیزی نیست كه همه چیز از وی و قائم بوی و باقی بوی است
و او دیدنی است بچشم سر و دیدار او در دنیا جایز است
و در آخرت اهل بهشت را هر آینه خواهد بود
و كلام او قدیمست و او فاعل و مختار است
و خالق خیر و شر و كفر و ایمان است
و جز وی خالق دیگر نیست
خالق عباد و افعال عباد است
و عباد خالق فعل خود نیستند
اما فاعل مختارند و هیچ صفتی از صفات وی بصفات مخلوقات نماند
و هیچ صفتی از صفات مخلوقات بصفات او نماند
هر چه در خاطر و و هم كسی آید
از خیال و وهم یا از مثال كه وی آنست
وی آن نیست
وی آفریدگار آنست
و فعل او از علت و غرض پاك و منزه است
و هیچ چیز بر وی واجب نیست و فرستادن انبیاء و از وی فضلست
و انبیاء معصومند و بغیر از انبیاء كسی دیگر معصوم نیست
. این بود سخن «ابومنصور ماتریدی» و «محمدغزالی» كه گفته شد.
سخنان «شیخ ابوجعفر طوسی» كه مذهب شیعه دارد:
بدانكه شیخ ابوجعفر طوسی میگوید كه اصل این هفتاد و سه مذهب دو مذهبست
۱- مذهب نواصب
۲- و مذهب روافض
زیرا كه آنروز كه محمد (ص) از دارفنا بدار بقا رفت از اصحابه چهل هزار كس حاضر بودند جمله با ابوبكر بیعت كردند
و او را خلیفه ساختند
مگر هجده كس از صحابه كه با ابوكر بیعت نكردند
و بخلافت او راضی نبودند
علی علیه السلام و هفتده كس دیگر
پس صحابه این هفتده كس را گفتند «رفضونا» یعنی ترك كردید و از ما جدا شدید (كذا ایضا)
بدین سبب لقب ایشان روافض آمد
و این هجده كس صحابه را گفتند «نصبتم لابی بكر بلانص» یعنی نصب خلافت ابوبكر كردید بیآنكه در حق او نصی بود و بدینسبب لقب ایشان نواصب آمد.
پس هر یكی را از ایندو فرقه دو نام شد
یكنام را خود برخود نهادند
و یك نام خصم برایشان نهاد
و تمام صحابه خود را اهل ایمان و اهل سنت و جماعت گفتند
و این هشتده كس ایشان را نواصب خواندند
و این هشتده كس خود را اهل ایمان و شیعه گفتند
و تمام صحابه ایشان را روافض خواندند-
آنگاه مذهب نواصب به پنجاه و پنج فرقه شدند
و مذهب روافض بهشتده فرقه گشتند
جمله در آتشند الا یك فرقه
بحكم لفظ نبوت كه فرموده «كلهم فی النار الاواحده» و آن واحده از اهل نجاتند
زیرا كه بر مذهب مستقیماند و مذهب مستقیم آنست كه بتوحید و عدل و رسالت و امامت ایمان آورند
و هر چهار را تصدیق كنند و معنی توحید آنست كه یك قدیم را بیش روا ندارند
و در ذات قدیم كثرت و اجزاء نگویند
و او را حد حقیقی دانند
بجمله جهات و بجمله اعتبارات
یعنی یك قدیم گویند و آن قدیم را عالم بذات و قادر وحی بذات دانند
و مانند این نه عالم بعلم و قادر به قدرت و حی بحیات كه اینچنین «قدما» لازم میآیند
یعنی او را صفات و صفات احوال است صفات ذات او قدیمست و غیر ذات او نیست
و صفات افعال حادث و غیر ذات اوست و قایم بذات او نیست و معنی عدل آنست كه او را عادل دانند و ظالم نگویند
یعنی خالق قبایح و معاصی و شرور نگویند و خالق افعال عباد ندانند
و بنده را خالق افعال خود گویند باختیار
و رسول برگزیده و فرستاده و خلیفه خداست
و امام برگزیده و فرستاده و خلیفه رسول است
و ارسال رسول بر خدا واجبست
و نصب امام هم بر رسول واجب
و ایشان اجلال واجب نكنند
و مقصود از این سخن آنست كه بدانند كه برخداوند واجبست كه یكی از بندگان برگزیند و برسالت به بندگان فرستد تا بندگان وی را زا راه مستقیم خبر كند و آن خبر كننده معصوم باشد
از صغایر و كبایر تا قول وی حجت باشد و معنی نصب امام آنست كه بدانند كه برسول واجبست كه یكی از امتان خود بخلافت برگزیند تا بعد از وی بجای وی باشد و این خلیفه هم معصوم باشد
از صغایر و كبایر تا قول وی حجت باشد و بر این خلیفه هم واجبست كه یكی بخلافت خود برگزیند تا هرگز روی زمین از امام خالی نباشد كه بقیاس و رأی و اجتهاد خود حكمی در شریعت زیاده كردن روا نیست
و اجماع امت حجت نیست مگر كه در آن میان معصومی باشد و محمد رسول الله علی را برگزید و وصی و خلیفه خود گردانید
و علی بعد از محمد رسول الله از جمله انبیاء و رسولان بهتر است
و باقی ائمه كه فرزندان اویند هم چنیناند
كه اول ائمه همچون آخر است و آخر همچون اول.
اینست تمامی سخن شیخ ابوجعفر طوسی كه گفته شد.
فصل
بدانكه آنچه این سه كس از علماء شریعت گفته بودند این بود كه گفته شد
بی تعصب و بیتقیه و بیزیاده و نقصان
اما بنزدیك محققان و دانایان این جمله تكلف است كه كردهاند
و اعتماد را نمیشاید
از جهت آنكه دانایی میگوید كه من در ولایت پارس مذهب را آزاد یافتم
كه آن باین هفتادو سه مذهب هیچ تعلق ندارد
و بهیچوجه باین نمینماید و دُر آنجا صد مذهب حالی موجود است
و جمله از قرآن و احادیث میگویند و هر یك این چنین میگویند كه:
از اول قرآن تا آخر بیان گوشهای از مذهب ماست
اما كسی مذهب به جدّ نگیرد
پس وقتی كه در ولایتی صد مذهب باشد
بغیر از این هفتاد و سه مذهب نظر كن كه در عالم چند مذهب بود؟
پس اگر درست شود كه آن حدایث از رسول «ص» است
تأویلی باید كرد
و اگر درست نشود خبر آحاد را اعتماد نشاید
و آن دانا میگوید كه اصل این صد مذهب چهار مذهب است-: تناسخ و حلول و اتحاد و وحدت
پس ما این چهار مذهب كه اصل این صد مذهبست بیان كنیم كه مردم در این چهار مذهب بسیار اختلاف بیند و از یكدیگر باز نشناسند.