مهر ۲۱، ۱۳۹۳

هر که دیدیم به هم ریخته احوالی داشت


بحث ایمان دگر و جوهر ایمان دگر است
جامه پاکی دگر و پاکی دامان دگر است
کس ندیدیم که انکار کند وجدان را
حرف وجدان دگر و گوهر وجدان دگر است
کس دهان را به ثناگویی شیطان نگشود
نفی شیطان دگر و طاعت شیطان دگر است
کس نگفته است و نگوید که دد و دیو شوید
نقش انسان دگر و معنی انسان دگر است
کس نیامد که ستاید ستم و تفرقه را
سخن از عدل دگر ، قصه احسان دگر است
هر که دیدیم به خدمت کمری بست به عهد
مرد پیمان دگر و بستن پیمان دگر است
هر که دیدیم به حفظ گله از گرگان بود
قصد قصاب دگر ، مقصد چوپان دگر است
هر که دیدیم به هم ریخته احوالی داشت
موی افشان دگر و سینه پریشان دگر است
هر که دیدیم دم از طاعت جمشیدی زد
نام جمشید دگر و کرده جمشید دگر است.
رحیم معینی کرمانشاهی