تلاقی بشکوه مه و معمایی
تراکم همه ی رازهای دنیایی
به هیچ سلسله ی خاکیان نمیمانی
تو از کدامین، دنیای تازه میآیی؟
عصیر دفتر «حافظ»؟ شراب شیرازی؟
چه هستی آخر؟ کاین گونه گرم و گیرایی؟
تو از قبیله ی سوزان آتشی شاید
چنین که سرکش و پاک و بلندبالایی
مرا به گردش صد قصّه میبرد چشمت
تو کیستی؟ ز پری های داستانهایی؟
شعاع نوری، بر تپه های روشن موج
تو دختر فلقیّ و عروس دریایی
نسیم سبزی، از جلگه های تخدیری
گل سپید ی، برآب های رویایی
فروغ باری، خون نظیف خورشیدی
شکوهمند ی، روح بزرگ صحرایی
تو مثل خنده ی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنی است، زیبایی
چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانه ترین لحظه ی تماشایی.
حسین منزوی