دوباره راه غنا می زند ترانه ی من
دوباره می شکفد شعر عاشقانه ی من
دوباره می گذرد بعد از آن سیه توفان
نسیم پاک نوازش بر آشیانه ی من
مگر صدای بهاری شنیده از سویی؟
که کرده جرات سر بر زدن جوانه ی من
تو شاید آن زن افسانه ای که می آری
به هدیه با خود خورشید را به خانه ی من
تو شاید آمده ای سوی من که بر داری
به مهر بار غریبیم را ز شانه ی من
دعا کنیم که روزی امید من باشی
برای زیستن امروز ای بهانه ی من!
برای تو غزلی عاشقانه ساخته ام
تو ای شکفتگی ات مطلع ترانه ی من!
حسین منزوی