مرداد ۱۵، ۱۳۹۳

نرسد بلا به تو دلربا گر ازین بلا برهانيم


به حریم خلوت خود شبی چه شود نهفته بخوانيم
به کنار من بنشينی و به کنار خود بنشانيم

من اگر چه پيرم و ناتوان تو مرا ز درگه خود مران
که گذشته در غمت ای جوان همه روزگار جوانيم

منم ای برید و دو چشم تر ز فراق آن مه نوسفر
به مراد خود برسی اگر به مراد خود برسانيم

چو برآرم از ستمش فغان گله سر کنم من خسته جان
برد از شکایت خود زبان به تفقدات زبانيم

به هزار خنجرم ار عيان زند از دلم رود آن زمان
که نوازد آن مه مهربان به یکی نگاه نهانيم

ز سموم سرکش این چمن همه سوخت چون بر و برگ من
چه طمع به ابر بهاری و چه زیان ز باد خزانيم

شده ام چو هاتف بينوا به بلای هجر تو مبتلا
نرسد بلا به تو دلربا گر ازین بلا برهانيم.

هاتف اصفهانی