هیچکس نمی گوید انجمن "حجتیه" ( شاخه ایرانی انجمن مافیایی و جنایتکار اخوان المسلمین ساخت انگلیس ) در سالهای بعد از انقلاب و بویژه سالهای پس از خمینی چه ساختاری داشته و یا پیدا کرده است. این انجمن زیر فشار اوایل انقلاب خود را منحل اعلام کرد و برخی وزرای کابینههای اول انقلاب که مستقیما وابسته به این انجمن بودند، - مانند علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش- از کار کنار گذاشته شدند. اما این انجمن نه تنها منحل نشد و کادرهای قدیمیاش – مانند علی اکبر پرورش، سید حسین سجادی و سید حسن افتخار زاده سبزواری- نه تنها کناره گیری سیاسی نکردند، بلکه ساختار جدید انجمن حجتیه را مانند یک "لژ" سازمان دادند. سازمانهای موازی با اسامی مختلف درست کردند. از جمله "بنیاد غدیر" و یا "موسسه افکار! خمینی" که در واقع موسسه افکار حجتیه است اما این نام را برای آن انتخاب کردند تا حساسیت ایجاد نکند. اولی را آخوند خزعلی بنیانگذاری کرد و دومی را آخوند مصباح یزدی. فراموش نکنیم که آخوند سگ جون احمد جنتی نیز از کادرهای قدیمی همین انجمن است که شورای نگهبان را به یکی از سازمانهای وابسته به لژ مخفی حجتیه تبدیل کرد.
شیخ محمود حلبی(محمود ذاکر زاده تولائی) بنیانگذار انجمن حجتیه که خطیبی توانا بود و بیش از یک دهه در جمهوری اسلامی همچنان پیشنماز یکی از مساجد جنوب شهر تهران بود و اعتبار خود را نزد مریدانش مانند "قطب" حفظ کرد، در اواخر دهه ۱۳۷۶ و در سن ۸۰ سالگی در گذشته و در ابن باویه به خاک سپرده شد. او تا کودتای ۲۸ مرداد در مشهد بالای منبر می رفت و پس از آن ناپدید شد!( در لندن استراحت میکرد ) تا آن که درتهران سروکلهاش پیدا شد و انجمن حجتیه را پایه گذاری کرد. انحراف از مبارزه با فساد تائید ادامه جنایت با این توجیه که جنایت، دزدی و فساد آن جاده را برای ظهور امام زمان هموار می کند، هدف این انجمن بود.(در سالهای اخیر بسیاری از سخنرانیهای این جنایت کاران در همین رابطه احمقها را توجیه میکند، که اگر آخوند فاسد است و دزدی میکند، زیرا که میخواهد مهدی زودتر بیاید!!!! )
او بنیانگذار آن "تفکر امام زمانی" است که احمدی نژاد، رحیم مشائی، مصباح یزدی، احمد جنتی، خزعلی و ... بر جمهوری اسلامی حاکم کرده اند. گروه فرقان که درهمان ابتدای جمهوری اسلامی آخوند سردسته احمقهای سقط شده مطهری را ترور کرد، از شکم انجمن حجتیه بیرون آمد و رهبر روحانی آن "میلانی"، برای به گور بردن اطلاعاتش، در زندان جمهوری اسلامی همان سرنوشتی را پیدا کرد که سعید امامی پیدا کرد. از این ترورهای مافیائی، تا کودتای ۲۲ خرداد، در تمام حوادث ۳۱ سال اخیر، ردپای سازمانهای مخفی این انجمن را باید پی گرفت. حتی در انفجارها و ترورهائی که بدست مجاهدین خلق اما با نفوذ و هدایت همین انجمن صورت گرفت و میدان را برای روحانیون و کادرهای غیر روحانی وابسته به این انجمن خالی کرد. دراین ۳۰ سال آنها در ظاهر کادر به خارج اعزام کردند تا تحصیلات عالیه! ( دستورات و راه و روش فریب مردم و چگونگی ویرانی ایران) کرده و برای اشغال پستهای وزارت و وکلالت به ایران باز گردند. امثال محمدعلی رامین، که مبتکر هولوکاست شد و اکنون در وزارت ارشاد اسلامی تیغ به گلوی مطبوعات بیجان جمهوری اسلامی می کشد و یا کامران دانشجو وزیر علوم و دهها و صدها کادر علنی شده و مخفی از جمله همین دوره دیدهها و تحصیل کردههای حجتیه در سالهای تربیت کادر برای قبضه جمهوری اسلامی اند.
این که محافل یهودی تباران درون حاکمیت جمهوری اسلامی چه پیوند و ارتباطی با سازمانهای مخفی انجمن حجتیه دارند، نکاتی است که تاریخ و یا حوادث تکاندهنده و زیر و رو کننده در ایران و در جمهوری اسلامی روشن خواهد کرد.
در این لژ احترام پیشکسوتان اما و اگر ندارد. یک واجب سازمانی است که تعلل و چشم پوشی از آن جزای مرگ دارد. مناسبات درونی حجتیه، مناسبات حزبی و کارگزارانی و جبهه مشارکتی و از این حرفهای مدرن و حزبی نیست. وقتی قاضی و بازجو شدی و در پستهای کلیدی نظامی و قضائی و اقتصادی و شورای نگهبان قرار گرفتی باید تابع تصمیم "لژ" باشی. انسجام درونی آن را با همین انسجام خدشه ناپذیر اگر حفظ نکرده بودند، امروز رهبری و دولت و قوه قضائیه و نیروی نظامی و حاکمیت جمهوری اسلامی را به چنگ نیآورده بودند.
در هفتههای اول پیروزی انقلاب، آخوند جانی خزعلی به نیابت از شیخ محمود حلبی – رهبر و بنیانگذار حجتیه- که خمینی حاضر نبود سایهاش را هم ببیند، چه رسد به خودش، رفت نزد خمینی و پیام حلبی را به آن ملعون داد. آن پیام این بود که حجتیه ۳۰ هزار کادر دارد که می تواند آن را در خدمت جمهوری اسلامی قرار دهد!! خمینی فورا این پیشنهاد را رد کرد و گفت که انقلاب احتیاجی به این کادرها ندارد! مدتی بعد هم که اختلاف بر سر احکام اولیه و حکم حکومتی بالا گرفته بود و شورای نگهبان چوب لای چرخ مجلس خط امامی! و میرحسین موسوی گذاشت، خمینی نامهای کوتاه برای این شورا که در آن احمد جنتی و خزعلی حضور داشتند نوشت و این جمله تاریخی را در آن گنجاند: "مواظب باشید، اینها- حجتیه- اگر مسلط شوند همه چیز را برباد خواهند داد".
آن مناسبات درونی و مافیائی "لژحجتیه"، بیسر و صدا به کار خود ادامه داد و نفوذ خزنده را سازمان داد. روحانی جانی برای آینده تربیت کرد، این روحانیون جانی را دراختیار علی خامنهای گذاشت تا در سپاه و بسیج و نمایندگیهای رهبری در ارگانهای مختلف و نماز جمعهها به خدمت بگیرد. پسران خامنهای را زیر پر و بال گرفت و عمامه بر سرشان گذاشت و آنها را تابع خود کرد. حجتیه در تمام ارگان ها، شروع به جلب و جذب و تربیت کردند. فرماندهان سپاه را زیر پر و بال خود گرفت و آنهائی را که به راه نمی آمدند تصفیه کرد. همین کار را با نیروی انتظامی و بسیج کرد. همین است که حالا وقتی فرماندهان هر سه نیرو دهان باز می کنند، گوئی یک نوار ضبط صوتی را باز کرده اند. از دهان همه آنها یک صدا بیرون می آید. همه مثل هم فکر می کنند و مثل هم سخن می گویند. قطب نما، همان "لژ" پنهانی است که چند تنی از آنها شناخته شده اند و بقیه مخفی. امثال مصباح یزدی به روز و رو به آینده است و امثال آخوند جانی خزعلی به دیروز است و رو به پایان، اما مناسبات مافیائی درون این لژ، مستحکم تر از لژفراماسونی عمل می کند، چنان که یکی از این ماسونها آخوند خزعلی است.
اصل مقاله از سایت دگر اندیش است با کمی ویرایش