در من هزار کبوتر سَر بُریده
پنهان است،
در من هزار زیتون زارِ شعله ور
زنهار!
او که باد می کارد
تنها توفانِ تشنه درو خواهد کرد
با تو ام!
تو گُنده تر از دهانِ خود
شِکَر خورده ای
که خوابِ ویرانیِ سرزمین مرا می بینی!
مگر ما
قَداره بندِ بی دلیلِ بغدادیم
که از یکی بادِ شُرطه
به گورگاهِ اَلمُعتَصم بگریزم؟
مگر ما
دستاربندِ قلعۀ قندهاریم
که به کَرنایِ هر کباده کشی
کمر به قتلِ کرامتِ آدمی ببندیم؟
یاوه مگو دیکتاتور!
اینجا ایران است
نبین اگر گاهی گرسنه می خوابیم
نبین اگر گاهی
یکی به زندان وُ دیگری درماندۀ زندگی ست
امتحان کنید!
ما دوباره بر خواهیم خاست،
ما دل و دستِ خستۀ خویش را
در خونِ سیاوش خَضاب بسته ایم
امتحان کنید!
او که باد می کارد
تنها توفانِ تشنه درو خواهد کرد.
با این همه
زنهار!
ما
کبوترزادگانِ زیتون پَرَست
قرن هاست
کینۀ خود را
به هفت آبِ زمزم وُ
جنگ را
به رویایِ زندگی شُسته ایم.
مجبورمان نکنید!
ما
صلح می خواهیم...
علی صالحی