خرداد ۱۰، ۱۳۹۳

اینک چو شراب تلخ در جام منی


ای عشق تو بانوی سیه فام منی
زیبای خموش عمر و ایام منی

دیری است در این باغ که گلبانگت نیست
ای مرغ غمین که بر سر بام منی

شیرینی و شور بزم جانها بودی
اینک چو شراب تلخ در جام منی

گر خوی تو با رمیدگی همراه است
کی رام منی ‌آهوک آرام منی ؟

یک شمع چو قامتت نمی افروزند
اما تو همان ستاره شام منی

گر ننگ به نام عشق کردند چه باک
بدنام بدانی تو و خوشنام منی

هرچند که ناکام گذشتیم ز هم
چون طعم طرب هنوز در کام منی

آغاز تو بودی ام خوشا آن آغاز
شادا به تو چون غم که سرانجام منی

چون چهره تو هنوز در تاریکی است
ای عشق تو بانوی سیه فام منی.

سیاوش کسرایی