باز گشتم امشب از میخانه ، اما مست مست
سر درون سینه و ، تنهای تنها ، مست مست
با سری از باده ی آتش به پاکن ، گرم گرم
با دلی دیوانه و رسوای رسوا ، مست مست
در میان کوچهها ، افتان و خیزان چون نسیم
جامه وارون کرده و ، شیدای شیدا ، مست مست
از پس یک روز با این خلق ابکم ، گنگ گنگ
قفل لب بگشوده و ، گویای گویا ، مست مست
همچو طوطی در پس آئیینه دل قصه گو
چون کلیم از اشتیاق طور سینا ، مست مست
با همین شبگردی و دیوانگی از شور عشق
بازگشتم امشب از میخانه ، اما مست مست.
معینی کرمانشاهی