اسفند ۲۵، ۱۳۹۲

رضا شاه کبیر و تولد دوباره ملت ایران



آرتور کریستن‌سن نخستین پروفسور زبان‌شناسی و خاورشناس ارزشمند دانمارکی که از معدود خاور شناسان معتبر جهان است سه بار به ایران سفر کرد. بار نخست در ۱۹۱۴، در دوران قاجار ها، بار دوم در ۱۹۲۹، در زمان رضا شاه و بار سوم در ۱۹۳۴ و زمان شاه فقید ایران محمد رضا شاه پهلوی برای شرکت در کنفرانس هزاره‌ی فردوسی در ایران.
او بار نخست نزدیک به پنج ماه در تهران، و سه هفته در سمنان اقامت داشت. میتوان گفت که آرتور کریستن‌سن بار نخست با دیدی رمانتیک و برای تحقق بخشیدن به رؤیاهای کودکی و جوانی‌اش از شرق افسانهای راهی ایران شد.





رضا شاه بر سر مقبره کریم خان زند
او در سفر نخستش به ایران ۳۹ سال داشت و در پی کشف‌های زبان‌شناسانه، و بیش از هر چیز در پی پژوهش در گویش سمنانی بود. هدف زبان‌شناسان غربی در آن سالها این بود که با شناخت زبان‌ پارسی به ریشه‌ی زبان‌های اروپایی برسند و جست‌وجو در گویش‌های ایران هم به منظور پیدا کردن حلقه‌های گمشده‌ی همین زنجیره بود.
آرتور کریستن‌سن نخستین پروفسور زبان‌شناسی ایران در دانشگاه کپنهاگ بود و در سال ۱۹۰۳ پایان‌نامه‌ی دکترایش را در باره‌ی عمر خیام منتشر کرد که خود نقطه‌ی عطفی شد در شناخت خیام و دانش بیکران او برای ‌اروپایی ها ،
پیش از این خیام در اروپا به عنوان یک نخبه و دانشمندی با لقب دریای علم معروف گشته بود و رساله ها، کتب و مقالات ریاضی‌ و فیزیک و ستاره شناسی‌ این دانشمند کبیر ایران در دانشگاه‌های غربی تدریس میشد و آنچه که بعد‌ها به نیوتون نسبت دادند، در ابتدا به عنوان یکی‌ از رساله‌های خیام در علم فیزیک در دانشگاه‌های غربی تدریس میشد.
آرتور کریستن‌سن به هنگام سفر دومش به ایران دیگر آن جوانی نبود که به دنبال رؤیاهایش به‌سوی سرزمین‌های دور کشیده می‌شد. او اکنون یک پروفسور ایران‌شناس بود با پشتوانه‌ای هم‌چون کتاب “تاریخ ساسانیان” که آن‌را به زبان فرانسه نوشته و اینک به چاپ دوم رسیده بود. او حالا دیگر در میان خاورشناسان جهان جایگاه ارزشمندی یافته بود.
او بنا به نوشته‌های خودش برای بررسی لهجه‌های ایران و نیز دیدن دگرگونی‌هایی که پس از به پادشاهی رسیدن رضا خان روی داده راهی این سفر دوم شده بود. در این هنگام (۱۹۲۹میلادی برابر با ۱۳۰۸خورشیدی) بود. اینک جنگ جهانی اول پایان پذیرفته و انگلیسی‌ها که از سال ۱۹۱۸ با توافق شوروی ایران را به اشغال نظامی خود درآورده بودند، پس از سه سال و نیم از آن بیرون رفته‌ و قحطی بزرگی که در زمان اشغال آنان و قاجار‌های دست نشانده آنان ایران را زار و نِزار کرده بود، به پایان رسیده بود.
در این هنگام نزدیک به پنج سال از فرمانروایی رضا شاه می‌گذشت و او در راه کاستن نفوذ آخوند ها و کاستن شورش‌ها و نفوذ خان‌هایی‌ که با همکاری آخوند ها خون رعایا را در شیشه کرده بودند کارهای مهم و بزرگی انجام داده بود. این کارها چنان آرتور کریستنسن را تحت تأثیر خود قرار داد که در کتابش “پارس قدیم و جدید” از آنها با عنوان “تولد دوباره ملت پارس” یاد کرد.
او در سال ۱۹۳۷ در کتاب “طرح‌های فرهنگی ایران” که به دانمارکی نوشته شده، می‌نویسد:
“رضاشاه که اکنون ۵۹ ساله است، جایگاه ارزشمندی را در کنار بزرگترین شاهان باستانی ایران هم‌چون کورش بزرگ، داریوش بزرگ، اردشیر بابکان، خسرو معروف به انوشیروان «مردی که روان جاوید دارد» و نابغه نظامی، و بنیان گذار اختراعات نظامی مدرن و پدر دموکراسی دنیا نادر شاه بزرگ برای خود تثبیت کرده است.”
او در همین کتاب در ص. ۱۰ پس از ترسیم دوران قاجار‌ها و یک ایرانِ ویران و در حال از هم پاشیده شدن می‌نویسد:
“بدون بزرگ‌نمایی، می‌توان دید که در سراسر ایران تنها یک مرد بود که می‌توانست کشور را از مأیوسانه‌ترین وضعیت ممکنی که داشت، نجات دهد. این‌بار بخت یار ایران بود. تنها یک مرد، با چنان استعداد و آرمانی که داشت، قدرت را گرفت.”
نباید ناگفته بماند که او این جمله‌ها را پس از بر شمردن کارهایی که رضاشاه انجام داده می‌نویسد
اکنون من این کارها را از کتاب نامبرده، فهرست‌وار، در زیر می‌آورم:
اجباری شدن آموزش ابتدایی برای کودکان ۷ تا ۱۳ سال.
در ۱۹۲۲-۲۳ در سراسر کشور ۶۱۲ مکتب خانه سنتی بود که در آن کودکانی با بیماری‌های تراخم، کچلی، سالک و دیگر بیماری‌های دهشتناک تحت تعلیم یک مولای چرکین قرار داشتند، که در سال‌های ۱۹۳۴-۳۵
تعداد ۵۳۳۹ مدرسه ابتدایی ساخته شد. ۲۲ کودکستان نیز ایجاد می‌شود.
ایجاد دبیرستان‌هایی به پیروی از سیستم آموزشی فرانسه با آزمایشگاه، کتابخانه، کلوب‌های ادبی و ورزشی.
ایجاد دانشگاه تهران.
دادن ۱۰۰ بورسیه به دانشجویان برای تحصیل در کشورهای اروپایی و آمریکایی.
ایجاد مدرسه‌ی هنر در تهران.
افزایش بودجه‌ی وزارت آموزش در ده سال گذشته از هفت و نیم به پنجاه و هشت میلیون ریال.
ایجاد ۷۶۸ کلاس شبانه برای بزرگسالان.
تعیین ۱۵ سالگی به عنوان کمترین حد سن ازدواج برای دختران.
ایجاد انجمن زنان در ۱۹۳۵- کشف حجاب و تغییر لباس مردان و سر کار رفتن زنان.
ایجاد یک ارتش خوب و مطمئن با آموزش مدرن، و یک پلیس و ژاندارمری که کارآیی داشته باشد.
از میان برداشتن کاپییتولاسیون.
بازپرداخت همه‌ی وام‌های ایران. ایران در ۱۹۱۳ [۱۳۲۴] سی و دو و نیم میلیون روبل به روسیه، و سه میلیون و دویست و پنجاه هزار پوند به انگلیس بدهکار بود که برای بازپرداخت آن باید به‌ترتیب تمامی درآمد گمرکی مرزهای شمالی و جنوبی را صرف آن میکرد.
ایجاد بانک ملی در ۱۹۲۶ [۱۳۱۵] با سرمایه‌ی بیست میلیون ریال و پس گرفتن امتیاز چاپ اسکناس از بانک شاهی انگلیس که به مدت شصت سال حق امتیاز انحصاری آن‌را داشت. او می‌افزاید که بانک ملی ۳۸ شعبه در سراسر ایران داشته که با پشتوانه قرار دادن ذخیره‌ی طلای کشور سرمایه‌ی کل آن به ۳۰۰ میلیون ریال افزایش یافته بود.
در کشور ایران که بزرگی آن به تنهایی برابر است با مجموع پهنه‌ی کشورهای آلمان، فرانسه، ایتالیا، اتریش، مجارستان و چکسلواکی، و شهرهای آن در اطراف چند کویر قرار دارند، در درجه‌ی نخست این اتوموبیل است که باید جای‌گزین کاروان‌ها شود. او با اشاره به سفر اولش به ایران می‌نویسد که در آن‌هنگام به ندرت اتوموبیلی دیده می‌شد و هنوز ترافیک و ترانسپورت با کاروان انجام می‌پذیرفت و می‌افزاید که راه بندر انزلی تا تهران توسط یک شرکت روسی درست شده بود که بابت آن خراج زیادی از مسافران می‌گرفتند و یک راه دیگر، راه طبیعی بود که در درازای هزاران سال از گذر انسان‌ها و حیوان‌ها درست شده بود. او می‌نویسد اکنون نزدیک به بیست هزار کیلومتر راه اتوموبیل‌رو در ایران هست که نزدیک به بیست هزار اتوموبیل در آن رفت و آمد می‌کنند.
ایجاد راه آهن سراسری.
تامین امنیت در شهر‌ها و راه‌های ایران
ایجاد دادگستری و کوتاه کردن دست آخوند‌ها از جان و مال مردم
پیدایش نخستین شرکت مسافرتی با نام ایران تور.
رضا شاه با انرژی فراوان کشاورزی را رونق داده و اینک نه تنها گندم و جو کاشته می‌شود، بلکه با کودپاشی و استفاده‌ی از تراکتور و روش‌های مدرن کشاورزی در بعضی از جاها، در جنوب به کشت نیشکر و در شمال برنج، توتون و چای پرداخته و در گیلان و مازندران کرم ابریشم پرورش می‌دهند. مبارزه با ملخ در خوزستان و مبارزه با مالاریا از راه خشکاندن مرداب‌ها هم در دستور کار هستند.
مبارزه با خان‌ها و اسکان دادن عشایر.
گشایش نزدیک به پنجاه کارخانه، از جمله هشت کارخانه‌ی قند.
تولید شراب که اکنون صحبت بر سر صادر کردن آن است.
ایجاد شرکت‌های سهامی. در سال ۱۹۳۷ در تهران ۳۶۵ شرکت سهامی با کل سرمایه‌ی ۵۷۶ میلیون ریال تأسیس شد.
ساختن سیلوهای بزرگ در تهران و دیگر شهرهای بزرگ برای نگهداری غله.
ایجاد نمایشگاه‌های تولیدهای ملی در شهرهای گوناگون.
ایجاد مرکزهای اجتماعی و بهداشتی، و بیمارستان در شهرستان‌ها.
واکسیناسیون آبله.
محدود کردن کار کودکان، به‌ویژه در کارگاه‌های قالی‌بافی.
بیمه‌ی حوادث برای کارگران صنعتی.
.کمک‌های دولتی برای کم‌درآمدها یا بی‌درآمدها و ایجاد بیمه‌ اجتماعی.
ایجاد موزه در شهرهای بزرگ.
و ظاهر شدن یک شاه همراه با خانم‌های دربار در جلوی مردم که برای نخستین بار در تاریخ ایران صورت می‌گرفت.
آرتور کریستن‌سن کتاب “طرح‌های فرهنگی ایران” را در پی سفر پایانی‌اش به ایران می‌نویسد. او این دگرگونی‌ها را که کوچک و کم هم نیستند می‌بیند و سپس می‌نویسد:

“تهران که تا ۱۵سال پیش شهر کثیف و ویرانی متعلق به شرق کهن با خیابان‌های یک‌سره تاریک بود که در شب باید با چراغ دستی از آن‌ها می‌گذشتی، با سرعت به یک شهر بزرگِ مدرن تبدیل شده است. خیابان‌ها یکی پس از دیگری ساخته شده و شهر مانند پایتخت‌های اروپایی مدرنیزه میشود.” ص. ۲۳



او در همان‌جا، در ص. ۳۷ می‌نویسد:
“آن‌چه که تا کنون به‌دست آمده ارزش ستودن دارد و این ستایش شایسته‌ی مردی است که روح همه‌ی این‌هاست.”
و نیز می‌افزاید:
“… درهم آمیختگی انضباط و احتیاط یکی از رازهای نبوغ رضا شاه است.”
با توجه به شیفتگی آرتور کرستنسن نسبت به دگرگونیهای پرشتابی که در زمینه‌های آموزشی، فعالیتِ زنان در بیرون از خانه، رشد صنعت و کشاورزی، گسترش شبکه‌های ارتباطی و رشد اقتصادی در ایران پیش آمده، از جمله دادن بورسیه به دانشجویان، افزایش بودجه‌ی فرهنگی (معارف)، از میان برداشتن لقب‌های دوران قاجار، به‌کار بردن تقویم خورشیدی و به‌کار بردن نام‌های فارسی برای ماه‌های سال و…
برای نمونه آرتور کریستن‌سن می‌نویسد:
“نتیجه‌ی درگیری با انگلیس بر سر نفت، به رضایت کامل ایران منجر شد.”[۴]
آرتور کریستن‌سن آن‌جا که به سیاست مربوط است، دموکراسی غربی را “دیکتاتوری اکثریت” می‌نامد و البته آن‌را بی عیب و نقص هم نمی‌داند. او می‌گوید وقتی که آدم ناچار است که از میان این و یا دیکتاتوری فردی یک را انتخاب کند، پس همان اولی بهتر است.[۶]
او در همین گفت‌وگو با آن‌که همین دموکراسیِ قابل انتقاد را برای غرب می‌پسندد و بر دیکتاتوری ترجیح می‌دهد، هنگامی که صحبت به شرق، و به‌ویژه ایران می‌کشد، می‌گوید:
رضا شاه میخواست جامعهی سنتی ایران را که هنوز با فئودالیسم تسویه حساب نکرده بود، به جامعهای مدرن تبدیل کند، و در راه نوسازی به زیربنای فرهنگی و نفوذ مذهب در میان تودهها بیتوجه بود.
سفر دوم آرتور کریستن‌سن به ایران هم‌زمان بود با رشد ناسیونالیسم و گرایش هرچه بیشتر حکومت رضاشاه به آلمان و تلاش او برای بریدن هرچه بیشتر از اسلام و عَرَب و بازگشت به تاریخ کهن، که همه‌ی این تلاش‌ها در راهِ یافتنِ هویت ایرانی بود.



نخستین کودکستان در ایران در زمان رضا شاه
“رضا شاه در آخرین سال‌های حکومتش تمایل شدیدی به آلمان پیدا کرد. این تمایل بر اساس امتیازات و منافعی بود که دولت آلمان در آن هنگام فراهم می‌کرد… از سال ۱۳۱۵ [۱۹۲۶م.] همراه با هر کارخانه‌ای که باز می‌شد ده‌ها و صدها نفر آلمانی به‌نام کارشناس و متخصص وارد ایران می‌شدند…” ص. ۷۲
در همین صفحه در این کتاب باز می‌خوانیم که:
“در سال ۱۳۱۷ [۱۹۳۷ م.] آلمان در تجارت خارجی ایران مقام اول را کسب کرد و سهمی معادل ۴۱.۵ درصد در این زمینه به‌خود اختصاص داد و سال‌های ۱۹۴۰-۴۱ میلادی برابر ۱۳۲۰ شمسی سهم آلمان در تجارت خارجی ایران به ۴۵.۵ درصد رسید.”
باز هم در همین کتاب آمده است که آلمانی‌ها “با فروش کارخانه‌های صنعتی به قیمت ارزان و مناسب به شخص «رضا شاه» و صنعتی کردن قسمت عمده املاک اختصاصی و همچنین خرید محصول آن املاک، مانند پنبه و برنج و امثال آن به قیمت‌های فوق‌العاده خوب و با شرایط رضایت‌بخش و پرداخت قیمت آنها به طلا، رضا شاه را کاملأ به‌خود مجذوب کردند.” ص. ۷۳
آلمانی‌ها در گردهم‌آیی سالانه‌ی حزب که در سپتامبر سال ۱۹۳۵ در نورنبرگ برگزار شد، قانون‌های جدیدی را تصویب کردند .آنان در سال ۱۳۱۷ [۱۹۳۸م.] ماده‌ای از قانون‌های نژادی نورنبرگ را که بر اساس آن ازدواج آلمانی‌ها را با دیگر ملل ممنوع میکرد برای ایرانی‌‌ها لغو کرده و آلمان‌ها با تنها ملتی که میتوانستند پیوند زناشویی ببندند ایرانیها بودند.
این خواست رضاشاه که می‌خواست خود را به پیش از اسلام بپیوندد، و در برگزیدن نام خانوادگی “پهلوی” آن‌را به‌خوبی نشان می‌دهد، با خواست ناسیونالیسم کشورهای غربی، از جمله آلمان که به دنبال دلیل‌هایی برای اثبات برتری نژادی‌اش می‌گشت، همسو شده بود. شخصی با چنین پیش‌زمینه‌ی فکری در برخورد با ایران دوران رضا شاه که به سرعت در حال دگرگونی و غربی شدن بود، واکنشی مثبت نشان دهد. بی‌شک سنجیدن ایران ۱۹۱۴ که در حال از هم پاشیدن بود ودر گرداب قحطی، آشوب و نابسامانی دست و پا می‌زد، با ایران ۱۹۲۹ نقش مهمی در داوری او داشته است.
در این زمان آرتور کریستن‌سن که اینک چهره‌ای شناخته شده بود، با پیشواز گسترده و درخواست دیدارهای خلاف انتظارش از سوی شخصیت‌های مهمی هم‌چون نخستوزیر مهدی‌قلی‌خان هدایت، وزیر فرهنگ قره گوزلو، وزیر پر قدرت دربار عبدالحسین تیمور تاش، و نیز وزیر خارجه‌ی وقت روبه‌رو می‌شود، و از سوی دیگر، نویسندگانی مانند سعید نفیسی، محمد قزوینی، و پروفسور رضازاده شفق به دیدارش می‌شتابند. ناگفته نماند که بیشتر اینان در غرب تحصیل کرده بودند.
در یازدهم فروردین ۱۳۰۸ روزنامه‌ی ستاره جهان آمدن “ایران‌شناس مشهور پروفسور آرتور کریستن‌سن دانمارکی” را خبر می‌دهد و روزنامه‌های دیگر هم با آب و تاب از آن سخن می‌گویند. آرتور از سوی شاهزاده ارفع که نماینده‌ی ایران در کشورهای اسکاندیناوی است دعوت می‌شود. او پیش از آن‌که به‌کار بردن لقب‌ها ممنوع شود “ارفع‌الدوله” نامیده می‌شد. این دیدار را آقای سواِنسون[۱۱] مدیر عامل شرکت اتوبوس دانمارک- ایران ترتیب داده است که چنان‌که پیش از این دیدیم آرتور کریستن‌سن هم از سهامداران آن بود.
در پی سر و صدای این روزنامه‌ها است که شمار زیادی از وزیران و شخصیت‌های فرهنگی برای دیدار او در صف می‌ایستند.[۱۲] پژوهش‌های گسترده‌ی “شخصیت جهانی پروفسور آرتور کریستن‌سن، ایران‌شناس و زبان‌شناس” درباره‌ی ایران پیش از اسلام، اینک سرچشمه‌ی معتبر و قابل رجوعی بود برای تأیید شکوه و بزرگی ایران باستان و نیز قدرت گسترده‌ی امپراتوری‌های آن که تا پیش از اسلام از بزرگ‌ترین تمدن‌های روی زمین به‌حساب می‌آمدند.
برابر نهادن شکوه، بزرگی و تمدن والای ایران در پیش از اسلام با خواری و نزاری و از هم پاشیدگی آن در دوران پس از اسلام، مدت‌ها بود که جامعه‌ی روشنفکری ایران را به‌خود مشغول کرده بود.
در نیمهی نخست قرن بیستم که کریستنسن در زمینهی شرق و ایران مشغول پژوهش بود، جهان درگیر دو جنگ جهانی شد که در نتیجهی آنها معادلههای جهانی بههم خورد، و رابطههای غرب و شرق بر پایهی محاسبات دیگری بنا گذاشته شد.
پانویس‌ها:
[۱] Det gamle og det nye Persien
[۲] Politik og Massemoral 1911, Engelsk og tysk Folkeaand, Kultur og verdenskrig 1915, Folkestyrets Fremtid 1927, Skatteborgere, Synspunkter og synsvinkler, 1929
[۳] Christensen, Arthur: Kulturskitser fra Iran. København, Levin Munksgaard 1937
[۴] Christensen, Arthur: Kulturskitser fra Iran, s. 36
[۵] دولت‌آبادی، یحیی: حیاتت یحیی، جلد چهارم. تهران، انتشارات عطار‌- انتشارات فردوسی. چاپ چهارم 1362 (چاپ اول 1330)
[۶] مصاحبه‌ای با عنوان “در حضور پروفسور آرتور کریستن‌سن” (Hos professor Arthur Christensen) که هولگا یریلد (Holger Jerrild) در سال 1935 با او انجام داده و در یکی از نشریه‌های دانمارک به‌نام (Gads danske magasin) به چاپ رسیده است.
[۷] یروند آبراهیمیان: ایران بین دو انقلاب. تهران: نشر نی ۱۳۷۷ ص. ۱۷۸- ۱۷۹
[۸] گذشته چراغ راه آینده است. پژوهش گروهی: جامی. تهران، نیلوفر. چاپ دوم- پاییز 1371. ویراستار: بیژن نیک‌بین.
[۹] Jes P. Asmussen: Dansk Biografisk Leksikon. 3. bd. København 1979
[۱۰] یروند آبراهامیان: ایران بین دو انقلاب. تهران: نشر نی ۱۳۷۷ ص. ۱۷۸- ۱۷۹
[۱۱] Suenson
[۱۲] Søltoft, Mette Hedemand: Arthur Christensen, iransk filologi og jagten på de indoeuropæiske. Danmark. 2007
منبع
آرتور کریستِن سن - ۱۸۷۵/۱۹۴۵ - دانمارک.
ایرانشناس، زبانشناس، فرهنگ شناس و تاریخنگار دانمارکی که به ویژه برای پژوهشهای مهم خود درباره ی دوره ی امپراتوری ساسانی، نامدار است. به گونه‌ای که اگر کسی تنها نام یک ساسانی شناس را بشناسد، او کریستن سن خواهد بود.
آرتور در کپنهاگ دانمارک در خانواده‌ای فقیر زاده شد. گویا در خانه‌شان تنها سه کتاب وجود داشت که از خوشبختی ما ایرانیها، یکی اش، داستان هزار و یک شب بود. بدین ترتیب او به شرق علاقه نشان داد. با این همه به دلایلی مجبور شد در دانشگاه رشته ی زبان لاتین را بخواند. ولی به گونه ی خودجوش به یادگیری فارسی، عربی و سانسکریت و اوستایی پرداخت. کریستن سن با توجه به مهجور بودن زبان دانمارکی در آنزمان، به زبان فرانسوی تحصیل کرد و تقریبا همه ی آثار مهمش به همین زبان نوشته شده. با اینحال او نوشتارهایی به زبان دانمارکی هم دارد که در آن تلاش کرده ایران را به مردم دانمارک بشناساند.
نخستین مقاله ی او، "رستم پهلوان ایرانی" سمت و سوی پژوهشی او را برای همیشه نشان داد. او نه شرق شناسی، که ایرانشناسی را میخواست. رساله ی دکترایش بر روی رباعیات خیام بود. او را باید نخستین کسی دانست که به شکل علمی به شعر خیام پرداخت و توانست خیامیات را غربال کرده و آثار خود حکیم نیشابوری را تمیز دهد. او سپس کتاب دیگری به نام "نقد بر رباعیات خیام" نوشت. این آثار در کنار آثار صادق هدایت و فریدون فروغی از کم شمار آثار تحقیقی ست که اکنون به زبان فارسی در این باره وجود دارد.
او در ۱۹۰۷ نام خود را به عنوان یک ساسانی شناس جا انداخت. عنوانی که در آنزمان به کسی داده نمیشد. تا آنزمان ساسانی شناسی به سبک تئودور نولدکه بود که عبارت بود از شاخه‌ای از تاریخ صدر اسلام که در آن نویسنده با نگاه به منابع سنتی تاریخ عربی، روایات اسلامی و ایرانی را کنار هم میچید.
کتاب او L’empiredes Sassani dese peuple,l’état,lacour به فارسی وضع ملت، دولت و دربار در دوره ی شاهنشاهی ساسانی بود که بعدا دوست او، مجتبی مینوی آنرا با کمک خود کریستن سن به فارسی برگرداند. این کتاب را اکنون انتشارات اساطیر به چاپ رسانده.
کریستن سن سالها بعد این کتاب را توسعه بخشید و کتاب گرانسنگ و سرشناس L’Iran sousles Sassani desایران در زمان ساسانیان را در ۱۹۳۳ به چاپ رساند. که از سوی رشید یاسمی به فارسی ترجمه شد. او در ۱۹۴۴ یعنی یکسال پیش از درگذشت این کتاب را باز هم ویرایش و پربارتر کرد و شگفتا که اکنون پس از ۷۰ سال از واپسین ویرایش کریستن سن بر آن، هنوز این کتاب جامع‌ترین اثر برای ساسانی پژوهی ست و هیچکس را امکان آن نیست که بدون نگاه به این کتاب، به پژوهش در این باره دست زند.
این کتاب را چندین ناشر از جمله امیرکبیر، آگاه و نگاه به چاپ رسانده اند.
او همچنین کتابی به نام "رمان بهرام چوبینه" دارد.
کریستن سن با توجه به چیرگی که بر زبان‌های ایرانی داشت، به اسطوره‌ها و داستانهای ایرانی توجهی ویژه داشت. که شاهکارش در این باره دو کتاب یکی "نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار در افسانه‌های ایرانی" ترجمه ی احمد تفضلی - ژاله آموزگار است. و دیگری "کیانیان" که ذبیح الله صفا آنرا به فارسی برگردانده است. او در این کتابها تلاش میکند پیوند این داستانها با تاریخ سیاسی شرق (مادها و هخامنشیان) را قطع کرده و نشان دهد که این داستانها را باید در قالب اسطوره نگاه کرد. نخستین "انسان و نخستین شهریار" را انتشارات توس و چشمه و "کیانیان" را انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسانده اند.
کریستن سن بیش از ۳۰۰ کتاب و مقاله دارد که بخش مهمی از آن به موضوعات ایرانی میپردازد و از این رو باید او را نخستین کسی در میان پژوهشگران غربی دانست که شایسته ی تمام و کمال واژه ی ایرانشناس است. از میان مقالان او باید به دو مقاله درباره ی دین زرتشتی اشاره کرد که ذبیح الله صفا آنها را در یک مجلد به شکل کتاب، به نام "مزداپرستی در ایران قدیم" به چاپ رسانده است. این کتاب را چندین ناشر از جمله دانشگاه تهران و هیرمند منتشر کرده اند.
کریستن سن سه بار به ایران سفر کرد. یکبار پیش از ظهور رضاشاه و دو بار در زمان او در سالهای ۱۳۰۸ و ۱۳۱۳ برای شرکت در "کنگره ی بین المللی فردوسی". ماحصل این سفرها یکی سفرنامه "فراسوی دریای خزر" است (ترجمه منیژه احدزادگان، انتشارات طهوری) و دیگر آثاری زبان پژوهانه درباره ی گویش سمنانی و زبان گیلکی رشت.
او نگاهی بسیار مثبت به رضاشاه داشت. او در این باره مینویسد: "رضاشاه که اکنون ۵۹ ساله است، جایگاه ارزشمندی را در کنار بزرگترین شاهان باستانی ایران هم‌چون کورش بزرگ، داریوش بزرگ، اردشیر بابکان، خسرو معروف به انوشیروان برای خود تثبیت کرده است."
او پس از برشمردن اقدامات اصلاحی رضاشاه درباره ی او مینویسد: "بدون بزرگ‌نمایی، می‌توان دید که در سراسر ایران تنها یک مرد بود که می‌توانست کشور را از مأیوسانه‌ترین وضعیت ممکنی که داشت، نجات دهد. این‌بار بخت یار ایران بود. تنها یک مرد، با چنان استعداد و آرمانی که داشت، قدرت را گرفت." کریستن سن پس درگذشت او از اینکه میگویند «رضاشاه بی‌سواد بود» اظهار شگفتی کرد. و گفت که دستخط او را شخصا دیده.
جای شگفتی ست که بدانیم او از نخستین کسانی ست که داستانی ایرانی نوشت. بنابر پژوهش فریدون وهمن، او زیر تاثیر جمال زاده قرار گرفت و پس از خواندن کتابهای او، به داستان نویسی به سبک ایرانی جمال زاده پرداخت.
همچنین جالب است بدانیم که کریستن سن، به فارسی هم مقاله نوشته که یک مورد آن در مجله ی کاوه در برلین به چاپ رسید.
کریستن سن، خاور شناس، ایرانشناس ایراندوست، در ۱۹۴۵ درگذشت.