امروز می خواهم از خودمان بنویسم. یعنی می خواهم بیخیال اقتصاد و سیاست و فرهنگ بشوم و بنشینم جلوی آینه و فقط به خودم انتقاد کنم. تا کی باید خودمان را معطل هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی و یارانه و سهام عدالت و این اواخر سبد کالا کنیم و به مدیریت این دیپلم ردیها گیر بدهیم؟ پس خودمان چی؟ روی خودمان کِی کلید کنیم؟ اصلا کسی هست به ما هم انتقاد کند؟ ما که می گویم منظورم "مای برتر و شمای دون تر و دیگران بدتر" نیستید. منظورم دقیقا خودم هستم و خودت و خودش و بقیه. شده ایم عین این پلیسهای راهنمایی و رانندگی که یواشکی در منتها الیه سمت راست جاده کمین می کنند و به سرعت و سبقت دیگران گیر می دهند! یک نفر نیست بپرسد، لامروت پس این آرم پلیس پیشگیری چیه که چسباندی یک طرف سینه ات! خب اول پیشگیری کن بعد قبض بنویس!.. حالا تو هی بگو، مگر حالیاش می شود؟
امروز می خواهم بشوم پلیس خودم، یعنی پلیس وجدانم را گذاشتم روی چهارپایه جلوی خودم و زل زدم توی چشمانش و می خواهم به او حساب پس بدهم! ما که با خودمان رودربایستی نداریم، داریم؟ عادت کردیم که هربار به صورت سلبی به این دولت و آن رئیس جمهور و آن یکی نخست وزیر از اول تا آخر انتقاد کنیم و حرف هم باید حرف خودمان باشد! حالا شما بیا از این همه آدم منتقد بپرس، ایجابی ات کو؟ مثل بستنی قیفی آب می شوند! البته درست است که عقل ما به اندازه این دکترهای اقتصاد که همهشان از یک مکتب پیروی می کنند و از یک دانشگاه و زیر دست یک استاد بیرون آمدند، اما نظریههایشان به صورت تقریبی ۱۰۰ درجه با هم فرق دارد نمی رسد اما بلاخره یک حرفی برای گفتن باید داشته باشیم که!
این بار من کلاهم را قاضی (- این قاضی با قاضی مهاجم استقلال فرق می کند) کردم و برای چندمین بار به خودم احترام گذاشتم و خیلی روی این قضیه فکر کردم! به نتیجه هم رسیدم، یعنی من عادت دارم هربار که به خودم احترام می گذارم به این نتیجه می رسم که من در وهله اول ۸۰ درصدم ایرانی است و حداقل هفت هزار سال کمتر و بیشتر تمدن پشت سرم خوابیده و با ارفاق ۹۵ درصد مسلمان و حداقل ۶۳ درصد شیعه مرتضی علی هستم و حداقل ۱۷ سال مشغول درس و دانشگاه بودم و در کل برای خودم کسی هستم، اما به عمل که می رسد یک پایم می لنگد و همه گندمها می ریزد سمت راست جاده! شما بگرد و پیدا کن کدام پای من می لنگد!
حالا مشکل از کجا شروع شد؟ طرف قبل از انتخابات گفت "نمی شود کشور را به شیوه کمیته امداد اداره کرد و گداپروری درشان این مردم نیست.." خب راست گفته، چون قبل از این آقا محمود گفته بود "نفت را با سطل سر سفر مردم می آورم" البته برای بعضیها لوله کشی شد ولی خب به ما هم چند سطل نفت و ده پاتیل گاز و سه پاکت سیب زمینی رسید. اصلا مگر می شود بعد از دولتی با آن همه پاکی و زلالی که همه ی وزرا نهارشان را از خانه می آوردند و اگر غذا خوب بود دم در بین فقرا پخش می کردند و از رستوران نیمرو سفارش می داند و با همان تا نصف شب کار می کردند، گدا در کشور مانده باشد؟
دستتان را روی زنگ بگذارید تا من سوال را طور دیگری مطرح کنم. سوال: کی گفته ما توی این مملکت گداپروری داریم؟ اصلا گدا داریم که بخواهیم پرورشش بدهیم؟ همین آقای هاشمی، سه هفته تمام و بدون امکانات با مهدی و فائزه شمارش کردند و آخرش معلوم شد "با طرح تعدیل اقتصادی دولت سازندگی ۷۰ درصد فقر مملکت ریشه کن شد". فکر می کنید کم کاری بود؟ حالا یک عده افراطیِ تازه کار به استات اویل و قایقاش گیر می دهند، ولی در عمل همین دولت سازندگی یکی یکی فقر را پیدا کرد و با بیل ریشهشان را در آورد و صادر کرد به نروژ و دبی و ژاپن و کشورهایی که دنبال فقر می گشتند و جایشان سد و نیروگاه و درخت کاج کاشت! میدانید چقدر اشتغال زایی داشت؟ حالا چند درصد تورم هم بالا رفت، مگر اشکالی دارد؟ عوضش هم فقر ریشه کن شد هم رشد صادرات داشتیم، هم ضریب جینی را با واردات چینی جبران کردیم و هم شکاف اجتماعی پر شد! فساد اقتصادی و اشرافی گری هم اصلا نداشتیم و همه وزرا با موتور گازی و براوو تردد می کردند!
همین آقای خاتمی در سال ۸۳ قبل از صبحانه و به حالت ناشتا اعلام کرد "۹۰ درصد متکدیان کشور وارداتی هستند و کشور مشکل گدای اورجینال دارد". همین آقا بدون اینکه سرخ بشود یا دستش بلرزد اعلام کرد "ریشه تبعیض و فقر در دولت اصلاحات کنده شد و باید اسپری بزنیم که جایش درد نگیرد". البته من نفهمیدم چطوری هفت سال پس از دولت سازندگی دوباره این همه تبعیض و فقر تولید شد که دولت اصلاحات آن را کَند و معلوم نشد ریشههایش را کجای سازمان ملل چال کرد، ولی ما که مثل میرحسین موسوی عقدهای و دروغگو نیستیم که نپذیریم! خاتمی گفته؟ حتما راست می گوید!
احمدی نژاد هم که در دولت دهم، به کمک معاونین و مشاورین و مباشرین و اقوام "ریشه فقر و فساد را خشکاند" و عدالت را برپا کرد. حالا اینکه نصف پوشههای دادستانی مال همان شازدههای دولت دهم «م.ر» ، «ب.ز» ، «ب» ، «م.خ» و... اینهاست، مهم نیست، مهم این است که در این دوره ما فشار تحریمها را داشتیم و نمیشد الگوی ریشه کنی مان را صادر کنیم وگرنه دولت که از ابتدا قصد داشت مدیریت جهانی بکند، اول ریشه همه کشورها را خشک می کرد بعد با کمک مشایی یکی یکی کشورها را گلکاری می کردند تا برسند به تَهَش!
اما از همه چیز گذشته، من به دولت تدبیر و امید خیلی امیدوارم، یعنی با تدابیری که این دولت می کند من چارهای جز این ندارم. مگر امکان دارد روحانیای که با زور هاشمی و فشار خاتمی و انصراف عارف و... رئیس جمهور شد زیر مشکلات شانه خالی کند؟ توی همین دولت آدمهایی هستند که هم سابقه سازندگی دارند، هم با داس و تبر اصلاحات کردند، هم می خواهند پنیر کاله و شکلات آیدین دار را توی سبد بریزند و بین مردم پخش کنند، هم یک کلید دارند که اگر قفلها را باز نکند می تواند دهان ملت را ببندد، هم وزرای ۱۲۰۰ میلیاردی و ۸۵۰ میلیاردی و ۴۵۰ میلیاردی داریم که بلد اند تمپو بزنند و ملت با نازشان برقصد! و...
حسن جان هفته قبل اعلام کرد "منتقدان دولت کم سواد هستند". ترکان هم گفته بود "نیمی از مردم رای به بیقانونی دادند" مع الاسف سریع القلم هم هول شد و اعلام کرد "رای راننده تاکسی را می خواهیم اما نظرش را نه!" این وسط علی مطهری هم که انگار بعد از خدا فقط او همه چیز را می فهمد ابراز داشت "اگر بین مردم جارو هم پخش کنند ملت صف می کشند" خب بنده خدا یک حرفی بزن که معنیاش را بدانی. حالا خدا را شکر توهین بدتری نکرد. القصه حالا که از بین این همه آدمِ خوش نقش و نگار فقط اوباما باهوش و مودب است و مردم ما (دقیقا همانهایی که رای دادند و روحانی رئیس جمهور شد) یک مشت کم سواد اند پس نتیجه می گیریم مشکل از خودمان است که اعتدال کافی نداریم و فعلا جاهای معتدل مان یخ زده!
...
چه می خواستم، چه شد! باور کنید امروز فقط می خواستم از خودمان بگویم، امروز می خواستم فقط به خودمان گیر بدهم. یعنی قصدم این بود به این همه صف دریافت پول یارانه – صف سهام عدالت – صف سبد کالا – صف ثبت نام سکه ارزان – صف درمانگاههای مجانی تامین اجتماعی – صف شب قبل از سهمیه بندی بنزین – صف پخش غذای نذری – صف کیک و ساندیس دهه فجر – صف فحش دادن به فرناندو لیما و لیونل مسی در فیس بوک – صف پمپهای گاز- صف ورود مجانی به سینما – صف هر چیز مجانی یا سودآور و... انتقاد کنم.
امروز می خواستم بنویسم، از دولت تدبیر و امید با آن همه ژنرال و اقتصاد دان دیپلم ردی، که بلد نیستند چهارتا سبد کالای گداپروری را درست بین مردم تقسیم کنند، انتظاری ندارم! اما حداقل از خودمان انتظار دارم به احترام شخصیت و کرامت خودمان هم که شده برای یک سبد ۸۰ هزارتومانی کالا توی سرمای زیر صفر توی صف نرویم و برای یک باک بنزین ۱۰۰ تومانی تا ۳ نصف شب توی صف نمانیم. باور کنید امروز می خواستم از ژنتیک شهوت به کالای مجانی بعضیها انتقاد کنم! امروز می خواستم از آنهایی بگویم که ماهواره دارند اما توهینهای بیبی سی و وندی شرمن به ایرانیان را نمی بینند و صبح علی الطلوع توی صف سبد کالا از سر و کول هم بالا می روند. امروز می خواستم کمی از خودمان بگویم، از خودمان که دائما از همه طلبکاریم، اما مگر همیشه آدم به هدفش می رسد؟
عبدالله خدابنده
منبع