منــم و دلــی کــه دائــم بــه دو دست دارم او را
اگـــــرش نگـــــاه داری بـــــه تــــو میسپارم او را
نشناسد هر کس این دل ز سپردنش چه حاصل
بـه کسـی چـرا دهـم دل کـه زبـون شمـارد او را
.....
ما مست و خراب از میٔ جانانه عشقیم
مدهوش به یک جرعه پیمانهٔ عشقیم
ما را چه غم از سوزش پنهانی خویش است
از شعله چه ترسیم که پروانهٔ عشقیم.
اگـــــرش نگـــــاه داری بـــــه تــــو میسپارم او را
نشناسد هر کس این دل ز سپردنش چه حاصل
بـه کسـی چـرا دهـم دل کـه زبـون شمـارد او را
.....
ما مست و خراب از میٔ جانانه عشقیم
مدهوش به یک جرعه پیمانهٔ عشقیم
ما را چه غم از سوزش پنهانی خویش است
از شعله چه ترسیم که پروانهٔ عشقیم.