در تواریخ مغول آمده است كه هلاكوخان چون بغداد را تسخیر كرد، جمعی را كه از شمشیر بازمانده بودند ( اسرا )، بفرمود تا حاضر كردند. چون بر احوال مجموع واقف گشت، گفت كه باید صاحبان حرفه را حفظ كرد. رخصت داد تا بر سر كار خود رفتند. تجار را مایه فرمود دادند، تا از بهر او بازرگانی كنند. جهودان را بفرمود كه قوی مظلومند، به جزیه از ایشان قانع شد. قضات و مولاها و صوفیان و حاجیان و واعظان و مداحان و گدایان و قلندران و معرکه گیران و نوحه خوانان و قصهخوانان را جدا كرد و فرمود: اینان در آفرینش زیادی هستند و نعمت خدای را حرام میكنند! حكم فرمود تا همه را در شط غرق كردند و روی زمین را از وجود ایشان پاك كرد.لاجرم نزدیك نود سال پادشاهی در خاندان او باقی ماند و هر روز دولت ایشان در افزایش بود.ابوسعید بیچاره را چون دغدغه عدالت در خاطر افتاد و خود را به شعار عدل موسوم گردانید؛ در اندك مدتی دولتش سپری شد و خاندان هلاكوخان و كوششهای او در سر نیت ابوسعید رفت. رحمت بر این بزرگان صاحب توفیق باد كه خلق را از تاریكی گمراهی عدالت به نور هدایت ارشاد فرمودند.
عبید زاكانی