آبان ۱۹، ۱۳۹۲

است هنوز


دلم آشفتۀ آن مایۀ ناز است هنوز
مرغ پر سوخته در پنجۀ باز است هنوز

جان به لب آمد و لب، بر لب جانان نرسید

دل به جان آمد و او، بر سر ناز است هنوز

گرچه بیگانه زخود گشتم و دیوانۀ عشق

یار، عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز

خار گردیدم و بر آتش من، آب نزد

غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز

همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع

قصۀ ما دوسه دیوانه، دراز است هنوز

گرچه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت

در این خانه، به امید تو باز است هنوز

این چه سوداست عمادا، که تو در سر داری…؟!

این چه سوزیست که در پردۀ ساز است هنوز؟

عماد خراسانی