آبان ۱۵، ۱۳۹۲

هر کس دنیای خودش را دارد


می دانم 

دنیا روزی

 به روز آخرش می رسد
و نوبت ما نمی شود
كه حرف بزنیم


نوبت ما نمی شود كه عشق بورزیم


به اختیار برگزینیم


و به اختیار زندگی كنیم.
می دانم

دنیا روزی 

به روز آخرش می رسد 
و نوبت كلاغ نمی شود كه بخواند


نوبت كبری نمی شود كه تصمیم بگیرد


و بچه های خان علی هم چنان گرسنه می خوابند



اما ما "فراموش گشتگان تاریخ
"
دنیای دیگری هم داریم


آنجا

سگ ها و اسب ها
به اندازه آدمی سهم می برند


و سفر همیشه حكایت آمدن یكی است


آنجا

تا حرف های مان تمام نشود


و درخت های مان به بار ننشینند


و خداوند با دست های كوچكش


گل سرخی را بر گونه چپ ریحانه نكارد


دنیای ما به آخر نمی رسد.



صفا صفایی