بیست و هفتم نوامبر سال ۱۷۷۰ میلادی كریم خان زند، شریفترین انسان تاریخ و پادشاه دلاور ایران، در عمارتی در شیراز كه امروز «موزه پارس» نامیده می شود، فرستاده روسیه را پذیرفت كه رنج سفر دو هزار و پانصد كیلومتری از سن پترزبورگ تا شیراز را بر خود هموار كرده بود تا پیام تزار روسیه را به فرمانروای ایران برساند.
سفیر تزار خبر پیروزی روسیه در جنگ دریایی به اطلاع فرمانروای ایران رسانید و تمایل تزار را به داشتن روابط دوستانه و اتحاد با وی اعلام داشت.
باید دانست كه كریم خان در هر جنگ بر سر بصره پیروز شده بود. وی علاوه بر دور ساختن انگلیسی ها از منطقه بصره، هلندیها را هم از خارك و جزایر اطراف آن اخراج كرده بود.
كریم خان كه از پذیرفتن عنوان شاهی و تاسیس سلسله اجتناب می كرد نسبت به امنیت خلیج فارس و خوزستان حساس بود. مورخان اروپایی كریم خان را مردی عادل و منصف و یك ایرانی فوق العاده و شخصیتی منحصر به فرد در تاریخ توصیف كرده و دربارهاش به نقل از دیپلماتهای اروپایی و میسیون های مسیحی نوشته اند: كریم خان كه از یك نژاد خالص ایرانی (لر) بود از دیدن شادی مردم شاد می شد و برای شاد كردن شیرازیها از جیب خودش (نه از خزانه عمومی) به نوازندگان پول می داد كه در میدان های شهر ساز بزنند و اگر فرصتی به دست می آورد درطباخی های عمومی در كنار مردم عادی غذا صرف می كرد و با شنیدن گفتگوی آنان با یكدیگر از دشواریها آگاه می شد و این مسائل را حل می كرد.
به نوشته منشی كریم خان، پادشاه دلاور ایران زمین فرموده است: "مسائل كوچكند كه که در مجموعه بزرگ شده و دودمانی را منقرض می كنند."
كریم خان كه رییس طایفه زند از مردم «لُر ـ بختیاری» و یكی از ژنرالهای ارتش نادرشاه بود؛ پس از قتل نادر (دهم ژوئن ۱۷۴۷ در یك كودتای نظامی در قوچان)، در سخت ترین شرایط تصمیم گرفت مانع از هم گسیختگی ایران شود؛ زیرا كه پس از كودتا، هر ژنرال در یك منطقه از كشور پرچم خودمختاری برافراشته بود.
از جمله ژنرال احمدخانی درانی در قندهار. در این هرج و مرج، كریم خان با ده سال تلاش یكایك این مدعیان را سركوب و یا غیر فعال كرد، ولی پس از هر پیروزی، مغلوبین را مورد بخشودگی قرار داد و دشمنان مقتولش را با احترام و تشریفات مرسوم دفن كرد و با این كه بنای كاخ گلستان را در تهران آغاز كرده بود، شهر شیراز را پایتخت كشور قرار داد تا بازگشتی به عهد باستان و در مجاورت تخت جمشید باشد.
وی با ایجاد یك نظام اداری ـ قضایی كارآمد آرامشی را به ایران بازگردانید كه قرنها روی آن را به خود ندیده بود.
كریم خان در طول ۳۰ سال زمامداری اش به عمران و آبادانی فراوان دست زد. تجارت را تشویق و مالیات كارگران و كشاورزان را لغو كرد. درشیراز بناهای متعدد از جمله مسجد و بازار وكیل را ساخت. حافظیه و آرامگاه سعدی از كارهای اوست. وی در كرمان نیز دست به عمران زد و بازسازی مسجد جامع مظفریه از یادگارهای اوست و به همین سبب كرمانیها لطفعلی خان نوه وی را در روزهای سخت در پناه خود قرار دادند كه گرفتار شقاوت و بیرحمی دشمن او آغامحمدخان قاجار شدند و ....
مولف (نوشیروان کیهانی زاده)
یادآوری میشود که انگلیسها به کمک ترکهای قاجار، لطفعلی خان آخرین پادشاه سلسله زند و نوه صادق خان زند برادر کریم خان زند این پادشاه وطن دوست ایرانی را ابتدا به طرز فجیع شکنجه کردند، سپس با بیرحمانه ترین شیوه کشتند.
آغامحمدخان که یک روانی به تمام معنا و دست نشانده انگلیسها از ایل قاجار که نادر شاه را به ناجوانمردی شبانه و در خواب کشتند، بود، و با ایرانیها بشدت دشمنی میورزید و از آنان متنفر بود، پیکر شکنجه شده و نیمه جان لطفعلی خان را به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد. مرگ وی را به روش خفه کردن نوشتهاند. پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند. ورود به آرامگاه وی ممنوع و تنها با اجازه کتبی از سازمان میراث فرهنگی و گردشگری میسر است.
یعنی هنوز دست نشاندههای انگلیس، پان ترکها و آخوندهای پلید با خاکستر این بزرگ مرد هم دشمنی میکنند.
پس از اینکه مریض روانی آآغامحمدخان قاجار این اخته مادر زاد پادشاه ایران زمین را به وحشیانهترین روش کشت در ذیحجه ۱۲۰۸ در شیراز بر تخت پادشاهی ایرانیها نشست و نخستین دستوری که داد ویران کردن برج و باروی شیراز بود که یادگار کریم خان بود. سپس جای جای شیراز، اصفهان، یزد و کرمان را در آتش سوزاند. فتحعلیخان صبا شاعر دوره زندیان و قاجار در اندوه ویران کردن این باروی شکوهمند چنین سرود:
گردون به زمانه خاک غم ریخت، دریغ
با شهد طرب زهر غم آمیخت، دریغ
از کینهٔ دور فلک جورسرشت
شیرازهٔ شیراز ز هم ریخت، دریغ
دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای کریم خان زند از آرامگاهش بود. وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور داد که در زیر پلههای کاخش جایی که همیشه از آن گذر میکرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد. این استخوانها تا پادشاهی رضاشاه پهلوی در همانجا ماند تا در زمان سلطنت وی آنها را با احترام از خاک بیرون آوردند و در جایی دیگر که به خلوت کریمخانی معروف است به خاک سپردند.
سپس دستور بازداشت و به زورگیری داراییهای زندیان و وابستگان آنها را داد و آنگاه شاهزادگان و شاهدختان زندی را با خواری بسیار یکجا گرد آورده و به سوی استرآباد کوچاند. چنین مینماید که سرنوشت شومی بر آنها رفتهاست، و به وحشیانهترین شیوه کشته شده اند. از سرنوشت شاهدخت همسر لطفعلی خان زتدو پسران شهریار زند فتحالله خان و خسرومیرزا به دلیل سانسور دستگاه قاجار آگاهی درستی نداریم. بعضی از اعضای خانواده سلطنتی نیز به یافت آباد تهران تبعید شده و در قلعهای قدیمی در حصر قرارگرفتند. آغامحمد خان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی خان جزای سختی داد، به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس تجاوز و اموال غارت گردید.
بیش از ۵۰۰ هزار مردم کرمان را گردن زده شد و از سرهای مردم کرمان منارهها ساخته شد. و سلسله شوم و ننگینی را بنیان گذاشت که ۱۵۰ سال میلیونها ایرانی را با خیانت به کشتن داد، اموال و آثار دانشمندان، هنرمندان و پدران خردمند ایرانی را غارت و چپاول کرده به خارج از ایران بردند، و بیش از یک سوم ایران را از ایران جدا کرده و به خارجی فروختند و در کشورهای انگلیس و فرانسه به خوشگذرانی پرداختند، و از ایران آباد که مهد زیبائی، هنر، علم و آبادی در دنیا بود ویرانهای را ساختند که جز نکبت و فقر، مریضی و ویرانی چیزی باقی نمانده بود.
و این تنها یک نمونه کوچک توحشی است که ترکها در ایران انجام دادهاند ولی مانند ارباب وقیح و جانیشان انگلیس هر چه کردند به پای دیگران نوشتند، پارسها را نسل کشی کردند و در گوشه و کنار ضجه میزنند که پارسها شونیست و نژاد پرستند. تا به حال نشده یک پادشاه ایرانی تلنگری به این قوم وحشی که قرن هاست سربار ایرانیها هستند برساند، در حالی که بیش از دهها بار ایران آباد به دست این قوم وحشی ویران و به نابودی کشیده شده است.
پادشاهان ایرانی ایران را میسازند و آباد میکنند و هر بار این قوم وحشی که عکس خمینی را در ماه دیدند و با پولهای ایرانیها که در بازار جمع کرده بودند به کمک خمینی و انگلیس آمده و پادشاه ایران ساز را از ایران راندند. و ۳۵ سال است به فروش و نابودی ایران مشغولند. و تا این قوم و آخوند در ایران هست، ایران و ایرانی روی خوش نخواهد دید.
از آنجا که لطفعلی خان دارای ویژگیهای همهپسندی چون زیبایی، دلاوری، تسلیم ناپذیری و ایستادگی بیش از اندازه داشت و با دغاکاریها و بداقبالی و ناکامی و سرانجام شکنجه ددمنشانه و مرگ رودر رو شده بود در نزد مردم به شخصیتی افسانهای همچون چهرههای شاهنامهای تبدیل شدهاست. برای او تصنیفهایی سروده شدهاست که در دل مردم زنده مانده و جهانگردان نیز حتی از آنها یاد کردهاند. بخشی از یکی از این تصنیفها را که در میان کرمانیان ساخته شده و مردم سالها آن را میخواندند در زیر میآید:
هر دم صدای نی میاد آواز پی در پی میاد
لطفعلی خانَم کی میاد؟ روح و روانم کی میاد؟
امروزه نام لطفعلی خان در برخی شهرها بر خیابانهایی نهاده شدهاست، به ویژه در شیراز خیابانی به نام او نامگذاری شدهاست.