مرداد ۱۸، ۱۳۹۲

همه‌ی روزها


با رنگ آبی
آشنا بودند
اگرچه
سال‌ها بود
دریا را فراموش
کرده بودند
گاهی
اگر دودها را
باد می‌برد
تکه‌ای
از آسمان آبی را
به خانه می‌بردند
رنگ آبی را
از آسمان جدا
می‌کردند
آسمان عریان
و
تهی از رنگ آبی را
به کوچه می ریختند
گاهی
از مهتاب
رنگ آبی
روی ملافه‌ها
چکه می‌کرد
دیگر ملافه‌ها عطر دریا
داشتند
قبل از طلوع آفتاب
بنفشه‌های آبی‌رنگ
اطلسی‌های آبی‌رنگ
زنبق‌های آبی‌رنگ را
به خانه می‌آوردند
که پرستاری کنند
تا
آفتاب بهار و آفتاب زمستان
رنگ آبی
بنفشه‌ها- اطلسی‌ها
زنبق‌های آبی‌رنگ را
چپاول نکند
بنفشه‌ها- اطلسی‌ها
زنبق‌های آبی‌رنگ را
باد برد
ندانستیم
بنفشه‌ها- اطلسی‌ها
زنبق‌های آبی‌رنگ
کجا سقوط کردند
در همه‌ی روزهای
فروردین و اردیبهشت
پیرهن‌های
آبی‌رنگ
پوشیدیم.

« احمدرضا احمدی»؛ دفترهای سالخوردگی؛ به درخت انار رسیدم انارها شکسته بودند.