دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس
دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس
دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار
دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس
دوباره باد بهاری - همان نه گرم و نه سرد
دوباره آن وزش میخوش آن نسیم ملس
دوباره مزمزهای از شراب کهنه عشق
دوباره جامی از آن تند تلخواره گس
دوباره همسفری با تو تا حوالی وصل
دوباره طنطنه کاروان طنین جرس
نگویمت که بیامیز با من اما، آه
بعیدتر منشین از حدود زمزمه رس
که با تو حرف نگفته بسی بدل دارم
که یا بسامدش این عمرها نیاید بس
کبوترم بتکاپوی شاخهای زیتون
قیاس من نه بسیمرغ میرسد نه مگس
برای یاختن آن براه آزادیست
اگر نکوفته ام سر بمیله های قفس.
حسین منزوی