محمدرضا شاه پهلوی (۴ آبان ۱۲۹۸ خورشیدی در تهران – ۵ مرداد ۱۳۵۹ خورشیدی در قاهره)
ملقب به شاهنشاه آریامهر بهمعنای خورشید آریاییان ، دومین شاهنشاه سلسلهٔ پهلوی و واپسین پادشاه ایران (۲۵ شهریور ۱۳۲۰ – ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) بود. وی حاصل ازدواج رضاشاه و تاجالملوک آیرملو بود.
در شش سالگی پدرش پادشاه شد و او به ولیعهدی ایران رسید. تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه و عالی را در سوئیس به اتمام رساند و در بازگشت به ایران با درجه ستوان دوم از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. در جنگ جهانی دوم و همزمان با اشغال ایران در ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید و از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب ایران، ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پادشاه ایران بود.
در آغاز پادشاهی وی کشور تحت اشغال انگلیس و روسیه بود و جنگ جهانی دوم بیشترین آسیبها را به ایران زده بود، ایرانی نو پا که رضا شاه کبیر با خون دل ساخته بود و به تازگی از گودال تحجر و عقب ماندگی، فقر، مریضی و نکبتی که حکومت قاجارهای ننگین و دست نشانده انگلیس با کمک آخوندها به ایران تحمیل کرده بودند، بیرون کشیده بود.
اشغال ایران و سعی در اخراج نیروهای خارجی از کشور، به خصوص انگلیسها که به هیچ وجه نمیخواستند ایران را ترک کنند، از معضلات و مشکل اصلی اوایل سلطنت محمد رضا شاه بود که استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید جدی میکرد و شاه جوان میبایستی با آنها دست و پنجه نرم میکرد.
سپس مشکلات اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم و کشوری که بدون اینکه خودش بخواهد مرکز و میدان اصلی جنگ بین کشورهای وحشی غربی شده بود،
وحشیهایی که حتی وقتی از طرف رضا شاه اعلام بیطرفی ایران در جنگ شده بود، به این خواسته بحق و قانونی ایران که بر طبق قوانین بینالمللی میبایستی محترم شمرده میشد، نه تنها اعتنا نکردند بلکه از تمامی منابع مادی و معنوی ما در جهت پیروزی در جنگ و رقابت با یکدیگر استفاده میکردند،
کشور ویران و سوخته بود، اقتصاد از هم پاچیده، مردم گرسنه، بیخانه مان، وحشت زده و بلاتکلیف بودند، از هر سوی کشور غریبهها که دشمنان خونین ایران بودن برای پاره پاره کردن ایران هجوم میاوردند، مشکلات عظیم داخلی و خطر عظیمتر خارجی ایران را در لبه پرتگاه قرار داده بود، جنگ سرد بین غرب و شرق فضای بیرحم و ناامنی را در جهان حاکم کرده بود، مردم اروپا در گرسنگی، فقر، بیماری و ورشکستگی که از نتایج منطقی یک جنگ بزرگ جهانی بود، دست و پا میزدند، در چنین شرایطی محمد رضا شاه پهلوی، یک مرد جوان ۲۰ ساله شبانه روز برای مردمش جنگید و زحمت کشید و با قدرتهای خارجی دست و پنجه نرم کرد، با سیاست هم همسایه زبون نفهم شرقی را داشت و هم با قدرتهای وحشی و درنده خو غربی سر و کله میزد و هر چند گاهی تکهای استخوان در جلوی آنها پرت میکرد تا به کشور و مردمش کاری نداشته باشند و هم مراقب همسایگان عرب و ترکان گرسنه و روانی بود که به ایران چشم زخمی نزنند. و تنها در مدت ۳۰ سال زمین سوختهای را که نتیجه کار هزار باره انگلیسیها بود، به جایی کشاند که همین انگلیسها و اروپاییها برای کار در ایران سر و دست میشکستند، و ملکه انگلیس حسرت یک روز زندگی ملکه ایران را داشت، و خدمت گذاران خارجی برای خدمت به ایرانیها در لیست ۶ ماهه منتظر میماندند.
به شهادت تاریخ ۶۰۰ ساله ایران، از زمان صفویه که پای کثیف غربیها به ایران باز شد، ایران دیگر روی خوش ندید. با نفوذ به دربار صفوی، و با فریفتن شاهان صفوی ایران را صاحب مذهب رسمی به نام شیعه کردند که در واقع کارخانه احمق سازی محسوب میشود. و به وسیله این مذهب، شجاعت، قدرت زندگی و توانایی را از ایرانیها زدودند، سپس به تاراج علم و ثروتهای ایران پرداختند و تا جای پیش رفتند که در انتهای دوران صفویه به خاطر انگلیسها ایران که در جهان قدرت عظیمی بود آنچنان ضعیف و ناتوان گشت که چند تن افغانی توانستند به راحتی اشغالش بکنند،
سپس نادر را که دوباره این مملکت را به اوج رسانده و سالار دنیا ساخته ، و قدرت و شکوه و عظمت ایران را باز گرداند بود، با خدعه و فریب، افسران ترک قاجار و افشار را وادار کردند این نابغه و ایران پرست واقعی ایران را شبانه و به ناجوانمردی در خواب کشتد و سپس کریم خان زند را با فریب و خدعه دستگیر و به ناجوانمردانهترین شکل و وحشیانه و بیشرمانهترین روش غربی به وضع فجیع و غیر انسانی کشتد و آقا محمد خان قاجار را که یک روانی سادیسمی و مخنث بود را حاکم گردند و ایران را به مدت ۲۵۰ سال چاپیدند، ویران کردند کشتد، سوزاندند، و هر ایرانی وطن پرستی خواست برای این کشور کاری کند، ماند امیر کبیر، به وسیله توطئه انگلیسها رگهایش زده شد و نابودش کردند، سپس دوباره رضا شاه ظرف ۲۰ سال ایران را زنده کرد، باز انگلیسها ریختند خراب کردند، سوزاندند چپاول کردند، سپس محمد رضا شاه ایران را آباد ساخت که باز هم انگلیسها انقلاب راه اندختند و حکومت قاجارهای نوکر صفت ایران فروش ایران خراب کن را در لوای جمهوری اسلامی به قدرت رساندند،
و این ماجرا ادامه دارد و ملتی که تاریخ خود را نداند مجبور به تکرار آن است و تا احمق در دنیاست انگلیس میتازد.
به هر حال محمد رضا شاه پس از نجات از یک ترور نافرجام، مجلس سنا را به کمک خبرگان ایرانی ساخت. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی انگلیس و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق بهراه انداختند. محمدرضا شاه ایران را ترک کرده و در ایتالیا به سر میبرد ، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که غربیها بر علیه مصدق راه انداخته بودند، و با کمک آخوندها و عوام اراذل و اوباششان مصدق را ابتدا دادگاهی و سپس خانه نشین کردند، و به شاه نامه نوشته و خواهش کردن بیطرفی را کنار گذاشته و به کشور برگردد، چرا که در آنزمان هنوز مردم پادشاهشان را بسیار دوست داشتند و شاه فقید ایران تا آنزمان بدون هیچ محافظی در کنار مردم در خیابانها حاضر میشد و به هیچ وجه جو برای برکناری او از طرف انگلیسها آماده نشده بود و احتمال شورشهای گسترده میرفت.
و مدت ۲۷ سال طول کشید تا این جو ساخته شد و روز و شب آخوندها بر بالای منبر هر چه شاه رشته کرد، پنبه کردند و با کمک ساواک انگلیسی و با دروغ، فریب و مکر چهره منفوری از او در نزد مردم کوچه و خیابان ساختند تا جایی که در سال ۵۷ جو آنچنان آماده برکناری محمد رضا شاه بود که غربیها خودشان از سادگی کار و بدون هزینه بودن آن، هنوز انگشت به دهان ماندهاند.
شاه به توسعه اقتصادی و افرایش قدرت نظامی کشور علاقه داشت و درآمد نفتی کشور را صرف آبادانی ایران مینمود. او تحت عنوان انقلاب سفید و با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرنترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم مجموعهای از اصلاحات اقتصادیاجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود.
محمدرضا شاه نظام تکحزبی را در کشور حاکم کرد و عملاً در شانزده سال پایان پادشاهی تقریباً هیچ یک از تصمیمات کلیدی کشوری بدون نظر مساعد او گرفته نمیشد چرا که هر چه در کنار او قرار داشت یا وابسته به غرب بودند یا شرق و اکثرا بیوطنها و بیشرمهایی بودند که به تنها چیزی که نمی اندیشیدند ایران بود، و زمان ثابت کرد که حق با شاه فقید ایران بود که این نوکران اجنبی را در تصمیمات مهم کشور دخالت نمیداد، چرا که میدانست به نفع خارجی کار خواهند کرد و نه ایرانی.
وی در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
در طول زندگی، چهار کتاب درباره زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آنها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او سرانجام در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی( مرگی مشکوک )، در مصر درگذشت و در یکی از مهمترین مساجد قاهره به نام مسجد رفاعی به خاک سپرده شد.
یاد و نامش در تاریخ و قلب ملت ایران جاودان باد.
ملقب به شاهنشاه آریامهر بهمعنای خورشید آریاییان ، دومین شاهنشاه سلسلهٔ پهلوی و واپسین پادشاه ایران (۲۵ شهریور ۱۳۲۰ – ۲۲ بهمن ۱۳۵۷) بود. وی حاصل ازدواج رضاشاه و تاجالملوک آیرملو بود.
در شش سالگی پدرش پادشاه شد و او به ولیعهدی ایران رسید. تحصیلات مقدماتی را در تهران و تحصیلات متوسطه و عالی را در سوئیس به اتمام رساند و در بازگشت به ایران با درجه ستوان دوم از دانشکده افسری فارغالتحصیل شد. در جنگ جهانی دوم و همزمان با اشغال ایران در ۲۲ سالگی به پادشاهی رسید و از ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ تا انقلاب ایران، ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پادشاه ایران بود.
در آغاز پادشاهی وی کشور تحت اشغال انگلیس و روسیه بود و جنگ جهانی دوم بیشترین آسیبها را به ایران زده بود، ایرانی نو پا که رضا شاه کبیر با خون دل ساخته بود و به تازگی از گودال تحجر و عقب ماندگی، فقر، مریضی و نکبتی که حکومت قاجارهای ننگین و دست نشانده انگلیس با کمک آخوندها به ایران تحمیل کرده بودند، بیرون کشیده بود.
اشغال ایران و سعی در اخراج نیروهای خارجی از کشور، به خصوص انگلیسها که به هیچ وجه نمیخواستند ایران را ترک کنند، از معضلات و مشکل اصلی اوایل سلطنت محمد رضا شاه بود که استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید جدی میکرد و شاه جوان میبایستی با آنها دست و پنجه نرم میکرد.
سپس مشکلات اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم و کشوری که بدون اینکه خودش بخواهد مرکز و میدان اصلی جنگ بین کشورهای وحشی غربی شده بود،
وحشیهایی که حتی وقتی از طرف رضا شاه اعلام بیطرفی ایران در جنگ شده بود، به این خواسته بحق و قانونی ایران که بر طبق قوانین بینالمللی میبایستی محترم شمرده میشد، نه تنها اعتنا نکردند بلکه از تمامی منابع مادی و معنوی ما در جهت پیروزی در جنگ و رقابت با یکدیگر استفاده میکردند،
کشور ویران و سوخته بود، اقتصاد از هم پاچیده، مردم گرسنه، بیخانه مان، وحشت زده و بلاتکلیف بودند، از هر سوی کشور غریبهها که دشمنان خونین ایران بودن برای پاره پاره کردن ایران هجوم میاوردند، مشکلات عظیم داخلی و خطر عظیمتر خارجی ایران را در لبه پرتگاه قرار داده بود، جنگ سرد بین غرب و شرق فضای بیرحم و ناامنی را در جهان حاکم کرده بود، مردم اروپا در گرسنگی، فقر، بیماری و ورشکستگی که از نتایج منطقی یک جنگ بزرگ جهانی بود، دست و پا میزدند، در چنین شرایطی محمد رضا شاه پهلوی، یک مرد جوان ۲۰ ساله شبانه روز برای مردمش جنگید و زحمت کشید و با قدرتهای خارجی دست و پنجه نرم کرد، با سیاست هم همسایه زبون نفهم شرقی را داشت و هم با قدرتهای وحشی و درنده خو غربی سر و کله میزد و هر چند گاهی تکهای استخوان در جلوی آنها پرت میکرد تا به کشور و مردمش کاری نداشته باشند و هم مراقب همسایگان عرب و ترکان گرسنه و روانی بود که به ایران چشم زخمی نزنند. و تنها در مدت ۳۰ سال زمین سوختهای را که نتیجه کار هزار باره انگلیسیها بود، به جایی کشاند که همین انگلیسها و اروپاییها برای کار در ایران سر و دست میشکستند، و ملکه انگلیس حسرت یک روز زندگی ملکه ایران را داشت، و خدمت گذاران خارجی برای خدمت به ایرانیها در لیست ۶ ماهه منتظر میماندند.
به شهادت تاریخ ۶۰۰ ساله ایران، از زمان صفویه که پای کثیف غربیها به ایران باز شد، ایران دیگر روی خوش ندید. با نفوذ به دربار صفوی، و با فریفتن شاهان صفوی ایران را صاحب مذهب رسمی به نام شیعه کردند که در واقع کارخانه احمق سازی محسوب میشود. و به وسیله این مذهب، شجاعت، قدرت زندگی و توانایی را از ایرانیها زدودند، سپس به تاراج علم و ثروتهای ایران پرداختند و تا جای پیش رفتند که در انتهای دوران صفویه به خاطر انگلیسها ایران که در جهان قدرت عظیمی بود آنچنان ضعیف و ناتوان گشت که چند تن افغانی توانستند به راحتی اشغالش بکنند،
سپس نادر را که دوباره این مملکت را به اوج رسانده و سالار دنیا ساخته ، و قدرت و شکوه و عظمت ایران را باز گرداند بود، با خدعه و فریب، افسران ترک قاجار و افشار را وادار کردند این نابغه و ایران پرست واقعی ایران را شبانه و به ناجوانمردی در خواب کشتد و سپس کریم خان زند را با فریب و خدعه دستگیر و به ناجوانمردانهترین شکل و وحشیانه و بیشرمانهترین روش غربی به وضع فجیع و غیر انسانی کشتد و آقا محمد خان قاجار را که یک روانی سادیسمی و مخنث بود را حاکم گردند و ایران را به مدت ۲۵۰ سال چاپیدند، ویران کردند کشتد، سوزاندند، و هر ایرانی وطن پرستی خواست برای این کشور کاری کند، ماند امیر کبیر، به وسیله توطئه انگلیسها رگهایش زده شد و نابودش کردند، سپس دوباره رضا شاه ظرف ۲۰ سال ایران را زنده کرد، باز انگلیسها ریختند خراب کردند، سوزاندند چپاول کردند، سپس محمد رضا شاه ایران را آباد ساخت که باز هم انگلیسها انقلاب راه اندختند و حکومت قاجارهای نوکر صفت ایران فروش ایران خراب کن را در لوای جمهوری اسلامی به قدرت رساندند،
و این ماجرا ادامه دارد و ملتی که تاریخ خود را نداند مجبور به تکرار آن است و تا احمق در دنیاست انگلیس میتازد.
به هر حال محمد رضا شاه پس از نجات از یک ترور نافرجام، مجلس سنا را به کمک خبرگان ایرانی ساخت. در دوران پادشاهی او، صنعت نفت ایران به رهبری محمد مصدق ملی شد. در سال ۱۳۳۲ سازمان اطلاعات و امنیت خارجی انگلیس و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، کودتایی برای برکناری مصدق بهراه انداختند. محمدرضا شاه ایران را ترک کرده و در ایتالیا به سر میبرد ، ولی با موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که غربیها بر علیه مصدق راه انداخته بودند، و با کمک آخوندها و عوام اراذل و اوباششان مصدق را ابتدا دادگاهی و سپس خانه نشین کردند، و به شاه نامه نوشته و خواهش کردن بیطرفی را کنار گذاشته و به کشور برگردد، چرا که در آنزمان هنوز مردم پادشاهشان را بسیار دوست داشتند و شاه فقید ایران تا آنزمان بدون هیچ محافظی در کنار مردم در خیابانها حاضر میشد و به هیچ وجه جو برای برکناری او از طرف انگلیسها آماده نشده بود و احتمال شورشهای گسترده میرفت.
و مدت ۲۷ سال طول کشید تا این جو ساخته شد و روز و شب آخوندها بر بالای منبر هر چه شاه رشته کرد، پنبه کردند و با کمک ساواک انگلیسی و با دروغ، فریب و مکر چهره منفوری از او در نزد مردم کوچه و خیابان ساختند تا جایی که در سال ۵۷ جو آنچنان آماده برکناری محمد رضا شاه بود که غربیها خودشان از سادگی کار و بدون هزینه بودن آن، هنوز انگشت به دهان ماندهاند.
شاه به توسعه اقتصادی و افرایش قدرت نظامی کشور علاقه داشت و درآمد نفتی کشور را صرف آبادانی ایران مینمود. او تحت عنوان انقلاب سفید و با هدف رسمی قرار گرفتن ایران در بین مدرنترین کشورهای جهان تا پایان سدهٔ بیستم مجموعهای از اصلاحات اقتصادیاجتماعی مانند اصلاحات ارضی را آغاز نمود. در دهه چهل و اوایل دهه پنجاه خورشیدی، ایران رشد اقتصادی سریعی را شاهد بود.
محمدرضا شاه نظام تکحزبی را در کشور حاکم کرد و عملاً در شانزده سال پایان پادشاهی تقریباً هیچ یک از تصمیمات کلیدی کشوری بدون نظر مساعد او گرفته نمیشد چرا که هر چه در کنار او قرار داشت یا وابسته به غرب بودند یا شرق و اکثرا بیوطنها و بیشرمهایی بودند که به تنها چیزی که نمی اندیشیدند ایران بود، و زمان ثابت کرد که حق با شاه فقید ایران بود که این نوکران اجنبی را در تصمیمات مهم کشور دخالت نمیداد، چرا که میدانست به نفع خارجی کار خواهند کرد و نه ایرانی.
وی در طول زندگی خود سه بار ازدواج کرد و صاحب پنج فرزند شد.
در طول زندگی، چهار کتاب درباره زندگی خود و ایران نوشت که آخرین آنها اندکی پیش از مرگ وی به پایان رسید. او سرانجام در تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۹ در سن ۶۱ سالگی و در اثر سرطان غدد لنفاوی( مرگی مشکوک )، در مصر درگذشت و در یکی از مهمترین مساجد قاهره به نام مسجد رفاعی به خاک سپرده شد.
یاد و نامش در تاریخ و قلب ملت ایران جاودان باد.