جو و فضا چنان ملتهب است که خود مسئولین و نگهبانان زندان هیچ وقت جرئت نمی کنند از درب بند ها به داخل بندها بروند و همیشه به طور کاملا” مسلح چند قدم دورتر از میله های درب بند ایستاده و حرف هایشان را می زنند .
در همین حال زندانبانان و مسئولین قضایی و مأموران وزارت اطلاعات خود را در مقام تماشاگران دعواها و حرکات روان پریشی زندانیان قرار داده و به حاصل تراژدی های خود به عنوان نمایش تفریحی نگاه کرده و مانند حکمرانانی که از نبرد گلادیاتورها لذت می بردند مسرور می شوند .
آنچه که در زیر میخوانید تنها قسمت کوچکی از وضعیت اسفناک بند سه گانه تبریز است که خود آنرا تجربه کردهام ؛امید آن دارم بتوانم بزودي شرح مبسوط آنرا تحت عنوان خاطرات خود از زندانهای جمهوری اسلامی منتشر نمایم.
پنج ماه پس از دستگیریام در پاییز سال ۱۳۸۰ از بازداشتگاه وزارت اطلاعات تبریز به زندان مرکزی تبریز منتقل گردیدم. وقتی اداره اطلاعات تبریز را ترک میکردم بسیار ضعیف شده ؛نصف دندانهایم شکسته و تمام موهایم در سن سي سالگي؛ سفید شده بود.
علي رغم این وضع باز هم خوشحال بودم که از آن جهنم خارج میشوم غافل از اينکه ؛آنجا که میروم شاهد رقت انگيزترين صحنهها و بدترين شکل زندگي انسانها خواهم بود .
مقابل زندان مرکزی تبریز تعداد زیادی از افراد برای ملاقات بستگان زندانی خود جمع شده و در انتظار فرا رسیدن نوبت ملاقات خویش بودند.
با سربازی که دست چپ مرا به دست راست خود بسته بود جمعیت حاضر مقابل زندان را شکافته و به درب اصلي زندان نزدیک شدیم.
مامور بدرقهٔ من به زندان ؛چند ضربه به در وارد کرده و گفت:زندانی جدید دارید؛آنگاه از آنسوی درب دریچه ای کوچک گشوده شد تا نامه معرفی من به زندان را از مامور تحویل بگیرد.دقایقی بعد؛ درب کوچکی که وسط درب بزرگ زندان تعبیه شده بود باز گرديد تا به همراه مامور بدرقه وارد محوطه شويم.
محوطه ای بسیار بزرگ با ساختمانهایی کهنه و فرسوده بود که قدمت و شکل ظاهري فرسوده ساختمانها ؛نظر هر تازه واردی را به خود جلب میکرد.
بلافاصله وارد کیوسک نگهبانی کنار درب ورودی زندان شده و طی مراحل قانونی با بررسی معرفینامه و رد و بدل کردن امضا میان تحویل دهنده و تحویل گیرنده زندانی؛آغاز شد.
پس آن کیسه ای را به من دادند تا وسایل شخصی خویش را در آن بگذارم .کمربند ؛ساعت ؛ کت و شلوار و کاپشن خویش را داخل کیسه قرار دادم آنها توصیه کردند پولهایم را تا تحویل به حسابدار نزد خود داشته باشم.
در این مرحله و پس از رفتن مامور بدرقهٔ؛ به همراه سربازی دیگر از کیوسک نگهبانی خارج و کمی جلوتر ؛وارد ساختمانی شدیم که محل انگشت نگاری و گرفتن عکس و ثبت مشخصات وهمچنين معاينات فيزيکي زندانيان جديد محسوب ميشد که طي اين مرحله حدود سه ساعت طول کشيد.
از بخش انگشت نگاری خارج وپس از ورود به بخش حسابداری ؛پولهایم را تحویل داده و به جای آن کارتکسی را تحویل گرفتم که به وسیله آن امکان خرید از فروشگاه داخل بند زندان را پیدا میکردم.
آخرین مرحله قبل از ورود به بند؛ که طولانيتر از تمام مراحل وبسيار طاقت فرسا مينمود؛مرحله ؛تحویل پتو بود.
حدود پنجاه نفر زندانی جدید پشت سر هم داخل صف پتو ؛در انتظار فرا رسیدن نوبتشان به سر میبردند که با احتساب ده دقیقه زمان برای هر زندانی جهت تحویل پتو و امضا رسید و گرفتن کارتی که صورت وسایل شخصی تحویل داده شده توسط زندانی در بدو ورود به زندان در آن ثبت شده بود ؛ميبايست چیزی حدود هشت ساعت در هواي سرد محوطه انبار به سر میبردیم.
چنین نبود که هرکسی کارش تمام شد بتواند بلافاصله وارد بند گردد ؛باید منتظر پایان کار آخرین زندانی میماندیم تا همه باهم به صورت همزمان به داخل بند هدایت شویم .
هر زندانی سه عدد پتو دریافت میکرد که اکثر پتوها کهنه و کثیف بودند و در میان آنها بندرت ؛ پتوی نویافت میشد لذا انبار داران؛ هنگام تحویل پتو؛ به زندانیان توصیه ميکردند به محض ورود به بند ؛پتوهای خود را داخل حیات بند بشویند.
زندانیانی که پتوهای خود را دریافت ميکردند بلافاصله به کمک دوستانی که همانجا پیدا کرده بودند؛ شتافته و یکی از پتوهای خود را به طور موقتی به دوستانشان میدادند تا دور خود بپیچند چرا که در آن هوای سرد؛ زندانیان غیر از لباس نازک زندان ؛تن پوش دیگری نداشته و از سرما میلرزیدند؛ تعدادی هم با نرمش سعی میکردند خود را گرم نگه دارند.
وقتی برای گرفتن پتو به صف ایستادم ساعت دوازده ظهرمیشد و زمانی که آخرین نفر پتوی خود را گرفت تا به سمت بند حرکت کنیم ساعت هشت شب شده بود .
ورود به بند سه گانه تبريز
به همراه سایر زندانیان ؛پشت سر یک درجه دار به سمت بند حرکت کردیم.
مقابل یک درب بزرگ آهنی به صف ایستاده و برای آخرین بار قبل از ورود به بند؛ شمرده شديم.
در طرف راست بالای درب آهنی بند با حرف درشت نوشته شده بود:وجدان تنها محکمه ای است که احتیاج به قاضی ندارد.آیا واقعا آنها که برای تحویل سه عدد پتوی کثیف ؛آنها را با یک شلوار و پیراهن نازک زندان ؛ساعتها در هوای سرد زمستاني و در فضایی باز نگه میدارند؛ میتوانستندمعنی وجدان را درک کنند؟
در طرف چپ بالای درب نیز جمله ای نوشته شده بود به این مضمون: "زندان کارخانه آدم سازی است " با این حساب ما مواد اولیه کارخانه ای محسوب میشدیم که قرار بود آدم اسلامی تولید نمايد.
در وسط این دو جمله نام بند سه گانه دیده میشد.
با باز شدن درب بند ؛ضمن آنکه صدای همهمه
زندانیان داخل را ميشنيديم ؛ بهمراه نورجراغهاي داخل بندکه به بيرون ميتابيد؛ميتوانستيم دود و بخار متصاعد شده از بند را بوضوح ببينيم.
زندانیان "یک به یک "صدا شده و به داخل بند هدایت میشدند؛وقتیکه نوبت به من رسید دریافتم که زندانیان جدید ابتدا باید از یک راهرو باریک و کوچک عبور نموده ودر حين عبور از اين راهرو اثر انگشت خود رامقابل نام خود در داخل يک دفتر؛گذاشته وآنگاه وارد بند شوند .هر چه به بند نزدیک میشدم صدای همهمه؛ بلند و بلند تر میشد .عده ای از زندانیان قدیمی آنسوی بند منتظر رسیدن زندانیان جدید بودند.
لازم به توضیح است که این قسمت از مراسم یعنی استقبال از زندانیان جدید توسط قدیمیها در اصطلاح زندان "زوار گیری" نامیده میشود.
این واژه و اصطلاح بر گرفته از عملي ميباشد که در اماکن مقدس نظیر حرم امام رضا از سوي اهالي بومي اماکن مورد نظرصورت ميپذيرد که در آن عده اي به پیشواز زیارت کنندگان و "زوار" آمده و از آنها برای انجام معامله یا اجاره منزلشان توسط زيارت کندگان ومسافرين دعوت به عمل میآيد ؛این عده را به اصطلاح "زوار گیر" مینامند .زوار گیران زندان نیز به دنبال زندانیان جدید پولدار؛ حتي به کارتکس حسابداری آنها نیز سرک کشیده وهرگاه وضع مالی يک زندانی را مناسب تشخيص ميدادند ؛از وی برای اقامت در اتاقشان دعوت کرده و او را به نزد خود میبردند. معمولا پس از چند روز که دارایی زندانی بخت برگشته توسط زوار گير؛ کاملا به یغما میرفت وی از اتاق اخراج و تنها میان جمعیت داخل بند رها میشد .
قبل از ورودم به بند؛يکي از کساني که همراه ما بود وسابقه حبس در زندان تبريز را داشت تمام این مسائل را به من گوشزد کرده و از من خواسته بود ضمن پنهان کردن کارتکس خویش ؛مراقب زوار گیران باشم .
به محض ورود به بند با منظره ای شبیه لانه مورچگان روبه رو گشتم؛ محلی که من در آن ایستاده بودم محل تقاطع سه سالن طویل و باریک بود که "زیر هشت" نامیده میشد صدها زندانی مانند مورچگان در هم میلولیدند و برای خود راه باز میکردند .
دود سیگار همه جا را فرا گرفته و تنفس را مشکل مینمود.تعدادی زوار گیر به من نزدیک شده و خواستند کارتکسم را نشانشان دهم که به آنها گفتم :چون پولی نداشتم کارتکس هم نگرفته ام.
زوارگيران وقتي چنين پاسخي را از من شنيدند با نگاههايي ترحم آميز بسرعت اطراف مرا خالي کردند.
لحظاتی بعد به همراه تعدادي از زندانياني که با من وارد زندان شده بودند در امتداد سالن شماره یک به جستجوی جایی برای اقامت بر آمدیم .سالنی طویل و کم عرض به عرض دو متر میشد که در هرطرف خود؛ بيست اتاق داشت که جمعا چهل اتاق را شامل ميشد. کف سالن وفواصل در ورودی هراتاق با اتاق ديگر؛ پذيراي يک اکيپ سه نفره بود که پتوهاي خود را آنجا پهن کرده ودر واقع ؛ همانجا محل زندگي آنها محسوب ميگشت .
هر اکیپ پتوهای خود را در عرض سالن به شکلی پهن کرده بودند که فقط نصف عرض سالن برای عبور و مرور زندانیان باز باشد ؛همانشب دريافتم که این فاصله بعد از اعلام خاموشی وهنگام خواب به نیم متر تقلیل مییابد یعنی پتوها عرض بیشتری را اشغال میکنند و فضای تردد به نیم متر کاهش مییافت.
کف خوابهای سالن که به شکل متراکمی در آنجا مستقر بودند هر شب ساعت هشت مجبور میشدند وسایل و پتوهای خود را جمع کرده کف سالن را بشویند و بلافاصله پتوهای خود را روی کف خیس سیمانی، پهن کرده و خود را برای ساعت خاموشی که ده شب بود آماده میکردند،در واقع آنها میان رطوبت کثیفی میخوابیدند و زندگی میکردند که تا کسی از نزدیک آنرا تجربه نکند هرگز نمیتواند عمق درد و رنج یک کف خواب سالن بند سه گانه تبریز را درک نماید.
اتاقهایی استوانه اي با سقفي گنبدی شکل را ميديدم که داخل هر کدام از آنها ؛ چهار تخت سه طبقه قرار داشت که تمام فضای اتاق رااشغال ميکردند و تنها قسمتي کوچک در وسط اتاق برای تردد خالي بود.
هر اتاق پذایری سیزده نفر بود ؛دوازده نفر روی تخت و یک نفر کف اتاق اقامت داشت؛ کسی که کف اتاق زندگی میکرد مؤظف بود در تمام طول روز پتوها و وسایل خود را زیر تختهای دیگر قرار دهد ودر طول روز؛ حق خوابیدن روی کف اتاق را نداشت . انتهاي هر سالن به دستشوي ختم ميشد. باتوجه به آنکه سالنها یک شکل ویک اندازه بودند ؛میشد با یک حساب ساده فهمید که جمعیتی حدود چهارصد نفر در هر سالن و اتاقهای آن ساکن ميباشند که با احتساب فضای زیر هشت که شبها افرادی آنجا میخوابیدند؛ بند سه گانه جمعیتی در حدود هزار وپانصد نفر را در خود جاي داده بود.
هر اتاق ؛پنجره اي کوچک ومحصور میان نردهها و طور فلزی داشت که وجود همين پنجره هاي هرچند کوچک ؛ سبب شده بود هوای اتاقها نسبت به هوای داخل سالن ها؛ تميزتر باشد .
مزیت دیگر اتاقها ؛ وجود تخت در آنها و قابل کنترل بودن نظافت در آنجا نسبت به سالنها بود . بسیار اتفاق میافتاد که به دلیل تراکم شدیدجمعيت داخل سالن ؛زندانیان مجبور به عبور از روی پتوها و محل زندگی زندانیان "کف خواب " میشدند ؛ همچنین کف مرطوب و کثیف سالن محل رفت آمد حشرات موذی نظیر سوسک و شپش نیز محسوب ميشد که شرايط را براي ساکنان آنجا مشکلتر مينمود . سالن و اتاقها ؛ کفی بتونی و دیوارهایی گچی داشتند و فقط به اندازه نیم متر از کف زمين ؛روی دیوارها سیمان زده شده بود.
پس از جستجو در دیگر سالنها و ناامیدی از یافتن جایی برای اقامت به" زیر هشت" آمده و گوشه ای از سالن "زیر هشت" کنار دیوار وسایلمان را گذاشته و روی آن نشستیم ؛در این حین شخصی زندانی که خود را وکیل بند میخواند به نزدما آمده و گفت :شما فقط حق نشستن در اين مکان را داريد ومجاز به پهن کردن پتو و خوابيدن در اين مکان قبل از اعلام خاموشی نيستيد.
بسیاری از کسانی که همراه ما جدیداً وارد زندان شده بودند نیز آنجاودر` زيرهشت" بودند .در آن شرایط؛ تنها کسانی موفق به یافتن مکانی برای اقامت دائمی میشوند که دوست یا آشنایی در داخل بند داشته باشند .
در طول یکسال اقامت در بند سه گانه تبریز آنچه که دیدم و تجربه کردم ،غیر از یک تراژدی غمبار نمیتوان هيچ نامي بر آن نهاد .
در بدو ورود به زندان تبریز زندانیانی ضعیف با قیافههایی کثیف در "زیر هشت "را میبینیکه ازبسیاری از آنها بوی بسيار بدي به مشام ميرسد .
ا در ابتدا از خود میپرسیدم که اینها چرا استحمام نمیکنند؟اما بعد از مدتی دریافتم که در بند سه گانه تبریز همه چیز پولی است و امکان حمام مجانی هر ماه ؛فقط یک بار فراهم میشود . داخل هر سرویس دستشویی که خود به غایت کثیف بود قسمتی مجزا وجود داشت شامل ده دوش؛ تا هر کسی در هر زمانی که بخواهد؛ بتواند با پرداخت پول در آنجااستحمام کند.این حمامها از طرف مدیریت زندان به زندانیان سابقه دار و کسانی که ارتباط خوبی با مدیر زندان داشته باشند اجاره داده میشد و میشود.
غذای زندان اصلا کیفیت نداشت و زندانیان باید برای تهیه غذاي مقوی ؛از جیب خود خرج میکردند . آنجاحتا درمان نيز با پول امکانپذير ميباشد یعنی اگر کسی بیمار شده و پولی نداشته باشد نه تنها معاینه نخواهد شد بلکه یافتن یک "قرص سر درد" نیز برایش غیر ممکن است .زندانیان کثیف و ضعیف جزو همان افرادی هستند که حتي پول استحمام را نیز ندارند؛ گاه افرادی هزینه استحمام اینها را تقبل میکنند اما اين اتفاق هميشه نمي افتد.
ساکنین زیر هشت در واقع همان بیخانمانهایی هستند که در بیرون زندان هم ؛ مانند آنها پیدا میشوند ؛ کسانی که نه پولی دارند و نه امکان کار کردن برايشان فراهم ميباشد .آنهاغذاي کافي نيز نميتواند بخورند.این گونه زندانیان مجبورند تمام طول روز را درداخل بند يا حياط بند؛ پرسه زده وگدایی کنند و تنها پس از خاموشی ؛اجازه خوابیدن در` زیر هشت "را پیدا میکنند.
خروج اينگونه زندانيان در سه حالت امکانپذير است يا محکويتشان تمام شود يا عمرشان ويا اينکه دچار بيماري واگير دار شوند.
ساختمان بندی که ما در آن به سر میبردیم قدمتی نزدیک به چهل سال داشت و در زمانهای قدیم چاپار خانه ای بوده که اسبها را در آن نگاه میداشته اند و همان اتاقهایی که هم اکنون سیزده نفر انسان در در هر کدام از آنها جای گرفته اند سابقا جای اسکان تنها يک راس اسب بوده است
نویسنده: امین موحدی
منبع
به گزارش پایگاه اینترنتی راه کارگر بر مبنای اخباری که از زندان مرکزی تبریز جسته و گریخته به بیرون درز می کند این زندان یک جهنم با شعله های پنهان است . آتش این جهنم واقعی دامن تمامی زندانیان را گرفته و تعدادی از آنها را ذره ذره به نابودی می کشاند. در همین حال از طریق بسیاری از زندانیان بیماری ها به بیرون از زندان منتقل شده و به سطح گسترده و وسیعی از جامعه برده می شود.
در این گزارش با اشاره به کمبود امکانات در این زندان آمده است:« در حالی که زندان تبریز یکی از ضد انسانی ترین و کثیف ترین زندان های جهان است در همین حال بند سه گانه متادون در حد و یا حتی بدتر از تاریک خانه ها و فراموش خانه های قرون وسطی است .در بند ۱۵ متادون ۴۸۰ نفر زندانی به سر می برند ،این بند که نسبت به بندهای ۱۳ و ۱۴ وضعیت بهتری دارد ۳۷ نفر زندانی گرفتار به ایدز و ۵۰ نفر مبتلا به هپاتیت را در خود جای داده است .»
این گزارش که در آن به بازداشت غیر قانونی شاهرخ زمانی فعال کارگری نیز اعتراض شده ادامه داده است:«اکنون زندانیان بند مالی زندان مرکزی تبریز را به بهانه ی بازسازی بند مالی در بندهای ۳ گانه و بند ۹ تقسیم کرده اند اما این فقط یک بهانه است . در این تقسیم بندی ۲۱ زندانی سیاسی را به بند ۹ و شاهرخ زمانی و چند نفر از دوستانش را به بند ۱۵ متادون منتقل کردند . در ادامه تقسیم زندانیان، جاوید هوتن کیا را به بند ۱۴ متادون که بی نهایت بد و در واقع بدترین بند زندان است فرستاده اند .به دنبال عوض شدن رئیس زندان که نام او استادی است و عوض شدن رده های مختلف مسئولین ،فشار بر زندانیان سیاسی و انتقال آنها به بندهای متادون سرعت بیشتری گرفته است و تهدیدها و فشارها افزایش یافته است.»
این گزارش هم چنین با اشاره به انتقال جاوید هوتن کیا کارگر زندانی به همراه ۲۶ نفر که دچار ایدز هستند به بند ۱۴ متادون اضافه کرده است:«حدود ۴۰۰ زندانی هستند که ۱۸۰ نفرشان زمان ورود به زندان معتاد نبودند ولی اکنون معلوم نیست. بقیه زندانیان این بند در حد بالایی تزریقی هستند .در بند هفته ای فقط ۳ روز هواخوری یک ساعته وجود دارد بقیه اوقات همه زندانیان مجبورند در فضای آلوده، با استرس دائمی به سر برند.
وضعیت جاوید هوتن کیا از تمامی زندانیان سیاسی بدتر است ،بر اثر ضرب و شتم او بینی اش را شکسته اند و بدون مداوا رها شده است . آلت تناسلی اش را سوزنده اند که مداوای زخم های آن بدون مراجعه به بیمارستان غیر ممکن است .در بین زندانیان صحبت دائمی است که مسئولین زندان می خواهند جاوید هوتن کیا را از این طریق بکشند .چند روز پیش زندانیان یک نفر از بین خود به نام امیر آخری را جهت صحبت با رئیس زندان که آن زمان رضازاده بود انتخاب کردند . ولی رضازاده به هیچ عنوان حاضر به صحبت کردن با نماینده زندانیان نشد ،زندانیان از خانواده های شان خواستند به صورت جمعی و فردی به دیدن رئیس زندان رفته و در مورد وضعیت و اعمال خطرناکی که برعلیه زندانیان در حال اجرا ست صحبت کنند .در آن زمان رضازاده هیچ کس را برای صحبت نپذیرفت و اکنون استادی نیز هر چند حاضر به دیدن خانواده ها شد ولی به بهانه ی اینکه این طرح متعلق به رئیس قبلی و وزارت اطلاعات است زیر بار توقف اجرای آن نمی رود .»
در ادامه این گزارش با اشاره به خطر انتقال بیماری های مسری از طریق زندانیان به جامعه آمده است:«مسئولین زندان ، قوه قضاییه و وزارت اطلاعات آگاهانه و به عمد با تقسیم حدود ۷۰۰ زندانی سالم در بندهای سه گانه متادون اقدام به ایجاد و پخش بیماری مسری در میان زندانیان سالم کرده که از این طریق در سطح گسترده تری از جامعه منتشر خواهد شد. این خود جنایت علیه بشریت است که باید مورد اعتراض شدید فعالین طرفدار سلامت جامعه و محیط زیست واقع شود .ما به نوبه خود خواهان محاکمه آمرین و عاملین اجرای چنین طرحی هستیم .»
در بخش پایانی گزارش موارد دردناکی از وضعیت زندان تبریز مورد اشاره قرار گرفته است:
-فضای زندان به خصوص بندهای سه گانه کاملا” به انواع بیماری ها و عامل گسترش بیماریها آلوده است ،بیشتر معتادین به طور دائمی خود را در اطاق ها و راهروها خراب می کنند با توجه به اینکه خود زندانیان مجبور به نظافت هستند و مسئولین زندان نیز هیچ وقت ابزار و مواد نظافت و ضدعفونی کننده نمی دهند یا بسیار ناچیز در اختیار زندانیان قرار می دهند . هیچ زمانی نظافت بندها در حد قابل قبول انجام نمی شود.
-تعدادی از معتادان ضمن اعتیادشان دچار بیماری های شدید دیگری هستند که هیچ وقت توان و روحیه مراقبت از خود را ندارند از جمله بیماریها می توان گفت دارای زخمهای عمیق در نقاط مختلف بدن خود هستند که به طور دائم خونابه و چرک از زخمهای شان جریان دارد .آنها به تمامی نقاط بند می روند و همه جا از در و دیوار تا کف را آلوده می کنند حتی بعضی از انها خود را روی زمین کشان کشان به این سو و ان سو جا به جا می کنند و زخمشان به همه جا مالیده شده همه جا را به انواع میکروب آلوده می کنند .
-همین چرک و خونابه و سرنگهای تزریق آلوده که دست به دست گشته و چندین بار مورد استفاده قرار گرفته توسط برخی از زندانیان به عنوان وسیله ای برای تهدید دیگر زندانیان مورد استفاده قرار می گیرد .
-در چنین فضای آلوده ای وسایل نظافت و حمام بسیار محدود است مثلا” برای هر ۱۵۰ نفر یک چشمه حمام است که آن هم به طور متوسط ۶ ساعت در روز اب دارد و توالت بسیار کم است یک زندانی برای یک بار توالت رفتن برخی مواقع باید ۴۰ تا ۶۰ دقیقه در صف بایستد و با چنین حجم استفاده از توالت اصلا” زمانی برای شستشوی آن باقی نمی ماند جالب است که بیشتر مواقع نیز لوله های توالت مسدود می شود و فاضلابشان به بیرون زده و تمامی محیط را آلوده تر می کند .
-غذای زندان بسیار کم و غیر قابل خوردن است و از آن مقدار کم نیز در رده های مختلف مسئولین می دزدند و همچنین در چنین محیط آلوده ای غذا نیز هر چه بیشتر آلوده می شود. این چنین زندانیان از چندین زاویه در تهدید آلودگی قرار دارند .
-تحت فشار چنین فضای آلوده و فشارهای عدم رسیدگی به پرونده ها و درخواستها و نیازهای زندانیان و فشارهای روزافزون مسئولین زندان ، قوه قضاییه و وزارت اطلاعات ،افزایش ناامنی در جامعه علیه خانواده های زندانیان و عدم تأمین نیازهای اولیه خانواده ها ،بیشتر زندانیان دچار روان پریشی،ناامیدی، کینه نسبت به بقیه وشدیدا” پرخاشگر شده اند . بیماریهای روانی نیز به مشکلات بهداشتی و غذایی و ازدحام بیش از حد زندانیان اضافه شده و فضای زندان را آماده نزاع های دائمی فردی و جمعی نموده است که همیشه نتایج وحشت باری ایجاد می کند جو و فضا چنان ملتهب است که خود مسئولین و نگهبانان زندان هیچ وقت جرئت نمی کنند از درب بند ها به داخل بندها بروند و همیشه به طور کاملا” مسلح چند قدم دورتر از میله های درب بند ایستاده و حرف هایشان را می زنند .
در همین حال زندانبانان و مسئولین قضایی و مأموران وزارت اطلاعات خود را در مقام تماشاگران دعواها و حرکات روان پریشی زندانیان قرار داده و به حاصل تراژدی های خود به عنوان نمایش تفریحی نگاه کرده و مانند حکمرانانی که از نبرد گلادیاتورها لذت می بردند مسرور می شوند .
خاطر نشان می شود پیش از این نیز اخباری از وضعیت وخیم زندان ها در جمهوری اسلامی منتشر شده بود.
منبع