۲۹.۱.۹۲

عصر بلند تابستان

مرگ وقتی‌‌ست که دل نمی‌تپد و ساعت می‌تپد
عشق وقتی‌ست که دل می‌تپد و ساعت نمی‌تپد

شاید همین قیاس ساده می‌گفت
چرا دوباره به ساعت نگاه کردی

می‌دانستی انتظار تحمل متراکم ابدیت است
و عشق، اعجاز فانیان
ابدیت را شرمسار می‌کند

عصر بلند تابستان
بر تابوت‌ها و برج‌های ساعت غروب می‌کرد
ویرانه‌ها می‌دانستد و
تو نمی‌دانستی
جنگ، انتظار را بی‌اعتبار می‌کند
و حفظ حیات
تمام حقیقت می‌شود.

بالتازار ترانسلان