فروردین ۱۵، ۱۳۹۲

گفتم که بازیگر مشو بازیگری سخت است


با من نشستن
بد نیست
گل می‌گویم
گل می­شنوی
با من
ابر، باران می­شود
شب، فلق
بن­بست
راه می‌شود
خشونت
نرمش
و تو می­­توانی
انبساط سلول‌های فشرده‌ات را
به من بسپاری
شعبده‌باز نیستم
اما
دستمال سیاه
که به من بدهی
کبوتر سفید
تحویلت می‌دهم
ناهید یوسفی