دی ۰۴، ۱۳۹۱

هر کسی‌ بد کند بد می‌بیند


هرآنکس که او آتشی بر فروخت
شد اندر میان خویشتن را بسوخت
یکی آتشی داند اندر هوا
بفرمان یزدان فرمانروا
که دانای هندوش خواند اثیر
سخنهای نعز آورد دلپذیر
چنین گفت که آتش به آتش رسید
گناهش ز کردار شد ناپدید
ازان ناگزیر آتش افروختن
همان راستی خواند این سوختن
همان گفتگوی شما نیست راست
برین بر روان مسیحا گواست
نبینی که عیسی مریم چه گفت
بدانگه که بگشاد راز ازنهفت
که پیراهنت گر ستاند کسی
می‌آویز با او به تندی بسی
وگر برزند کف برخسار تو
شود تیره زان زخم دیدار تو
مزن همچنان تابه ماندت نام
خردمند رانام بهتر ز کام
بسو تام را بس کن از خوردنی
مجو ار نباشدت گستردنی
بدین سر بدی را ببد مشمرید
بی‌آزار ازین تیرگی بگذرید.

حکیم عالیقدر ایران زمین، فردوسی‌