دیرهنگام
در شبی پاییزی
پُر هستم از کلمات تو
کلماتی ابدی
همانند زمان، همانند ماده
برهنه، چنان چشم
سنگین، بسان دست
و درخشان، همانند ستاره ها
کلمات تو، سوی من آمدند
کلماتی از قلب ُ ذهنت
از پوست و استخوان ات
کلماتت، ترا آوردند
آن کلمات
مادر
زن
و دوست بودند
کلمات تو
امیدوار،
غم انگیز،
مسرور
و قهرمان بودند
کلمات تو
انسان بودند.
ناظم حکمت شاعر یونانی
در شبی پاییزی
پُر هستم از کلمات تو
کلماتی ابدی
همانند زمان، همانند ماده
برهنه، چنان چشم
سنگین، بسان دست
و درخشان، همانند ستاره ها
کلمات تو، سوی من آمدند
کلماتی از قلب ُ ذهنت
از پوست و استخوان ات
کلماتت، ترا آوردند
آن کلمات
مادر
زن
و دوست بودند
کلمات تو
امیدوار،
غم انگیز،
مسرور
و قهرمان بودند
کلمات تو
انسان بودند.
ناظم حکمت شاعر یونانی