آبان ۱۶، ۱۳۹۱

دروغ مهاجرت آریایی ها به ایران


مکیاول سیاستمدار معروف ایتالیائی سده ۱۶ در کتاب هنر جنگ مینویسد: اگر بخواهی ملتی را به بردگی بکشی، فرهنگ او یعنی هویت او را درهم بشکن، و اگر فرهنگ او غیر قابل خرده گیری بود، تا آنجا که بتوانی از ابزار دروغ استفاده کن و با دروغ آنرا از پای در بیاور، چون زمانی که ابزار راستی را در دست نداری، دروغگوئی بزرگترین عامل پیروزی است. استعمار با این شیوه سده‌ها به خوبی و با پیروزی نسبی در مورد ملل قاره کهن و بویژه ایرانیان برای در هم کوبیدن فرهنگ و هویت آنها انجام داده است. امروز در برابر پیدا شدن شیفتگی و کشش بی‌سابقه مردم ایران و ملل قاره کهن بویژه جوانان به سرگذشت نیاکان خود، امپریالیسم از ترس افتادن و گسترش سریع آن جهت بر پایی قدرت تاریخی قاره کهن، با ادامه راه استعمار برای درهم کوبیدن یا خنثی کردن این کشش، باز شیادان حرفه‌ای را وارد کار زار سرنوشت سازی کرده است، و با تیتر‌های استاد، مورخ، نویسنده، مجری تلویزیونی یا حزب‌های الکی، وارد میدان دروغ پردازی کرده، و هر روز از آستین گشاد خود دروغی را خارج می کنند، و آنرا بسوی مردمانی که از همه جا بی‌خبر نگه داشته شده ولی پاک و جستجوگر مانده اند هدف میگیرند. برای مقابله با این دشمنی‌ها لازم است هر جوان در تخصص خود، حرفه‌ای و حرفه‌ای تر شود، منجمله در علم جغرافی ـ تاریخ و گرایش‌های تاریخ و تاریخ اجتماعی تا راه نوین را برای ورود به قرن ۲۱ بگشایند.
افسانه جابجایی و مهاجرت آریاییان از دشت‌های شمال آسیای میانه و پامیر و شمال هندوستان و پراکندگی آنان در خاورمیانه واروپا فریب و دروغ است، اروپاییان آنرا ساخته و پرداخته اند، تا ایران‌ها نتوانند بخوبی خود و تاریخشان را بشناسند. دلایل برای این اثبات این دروغ بسیار است، که تعدادی را ذکر می کنم، البته برای مفهوم بیشتر، مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید مهم می باشد..


مردم امروزه آن بخش‌های وسیع از شمال شرقی قاره کهن، هیچگونه مانندگی اندام و چهره با آریاییان اروپا خاور میانه ندارند، بیشتر به مردم خاور آسیا می مانند، که دیدگان کج و تنگ و گونه‌های پهن دارند. اگر بگوییم که این افسانه درست است، باید بپرسیم که اگر ایلی یا خانواده‌ای به هر بهانه و برهان از جایی کنده شده، و به جای دیگر کوچ می کنند، باید چپ و راست و بالا و پایین سرزمین خود را شناسایی نماید، و به بهترین موقعیت که برای زندگی مناسب است، مهاجرت کنند و بروند . در شمال و خاور پامیر و هندوستان پهنه گسترده و بارور و خرم چین و هند و آسیای جنوب شرقی را می توان دید که آبادتر از بخش‌های باختر یست که آریاییان بدانجا کوچ کرده اند. باید پرسید چرا آریاییان به سوی چین و هند و چین نرفتند، و به سوی باختر به راه افتادند. برای این پرسش پاسخ درستی وجود دارد، چون آریاییان از شمال آسیای میانه و پامیر کوچ را آغاز نکردند، که از آنجا به چپ و راست و بالا و پایین پراکنده شوند. هیچ گونه نشانه‌ای که کوچ را از نیمروز (خاور) نشانه و برهان باشد، در دست نیست و اگر هست درباره آنها به نادرست داوری گردیده، کوچ‌ها و مهاجرت‌ها مانند شهر سلاطین بوده است.
در چند سال گذشته آنچه در کناره رودخانه سن از زیر زمین بیرون آورده شده نشان می دهد که «گل»‌ها که خانواده‌ای آریایی هستند ۷۰۰۰ سال پیش در آنجا شهر نشین بوده و می زیسته اند این تپه از نژاد آریا هنوز به این نام خوانده می شوند، و کهن‌ترین یافته‌ای که در ایران از زیر خاک به دست آمده است نیز به ۷۰۰۰ سال پیش می رسد. نادرست است بگوییم که آریاییان ۷۰۰۰ سال پیش هم در ایران و هم در کناره رودخانه سن میزیسته اند. اگر آریاییان از خاور به راه افتادند اول در ایران و اندک اندک پس از گذر هزاران سال در کرانه پایانی اروپا نشیمن گرفته اند (شاید ۷۰۰۰). بنابر این کوچ آریاییان در زمانی بسیار دورتر شاید ۲۰ ـ ۱۵ هزار سال پیش آغاز گردیده است. هیچگونه یافته زیرزمینی از آن زمان یافت نشده، ۱۵ ـ ۲۰ هزار سال پیش با پایان دوره یخبندان زمین نیز هم آهنگ است. چنانکه می دانیم در زمانی نزدیک ۱۵ ـ ۲۰ هزار سال پیش سراسر بخش شمالی گوی زمین را سرما و یخبندان فرا گرفته بوده و بجز کرانه‌های بالایی دریای هند و عمان که بیشتر بوده، ماندگاری زیستن و تکامل گونه انسان را یاوری می کرده دیگر سرزمینها شایستگی کمتری برای زندگانی داشته اند.
بنا بر این بهتر است بگوییم که آرینها با دگرگونی آب و هوا و بهتر شدن زمین برای زیستن و فزونی یافتن شمار انسانها و کمبود جا در زمان‌های بسیار دور و دراز به چهار سوی خود کوچ کرده اند، باز پرسش اینست، از کجا؟ زیرا گفتیم که نشستگان دشت پامیر به سوی شمال و خاور نرفته اند. بسیار به اندیشه نزدیک است که آریاییان که نام خود را به سرزمینشان نیز (ایران) داده اند در ۱۵ ـ ۲۰ هزار سال پیش که آب و هوای زمین گرمتر شده و شایستگی بیشتر برای زیستن یافته است از ایران به چهار سوی خود کوچیده اند، از خاور به سوی هندوستان، از شمال به سوی روسیه امروز و قفقاز، سپس به سوی اروپا و از باختر به سوی بین النهرین و بالکان و یونان و از جنوب دریا هم نتوانسته است، از جنبش و کوچ آنان جلوگیری نماید، زیرا هم اکنون نشانه‌های زبان ایرانیان کهن در زبان بومی مردم «شیسل» دیده و شناخته می شود. پس این درست است که در ۱۵ ـ ۲۰ هزار سال پیش آریاییان از ایران برای یافتن جایگاه زیست بهتر به جنبش در آمده و هر خانواده‌ای به سویی که به آن دسترسی داشته کوچیده اند، واژه (زمین لاد) امروزه نیز درزبان یونانی کار برد دارد و به گوش میخورد این واژه همان زمین و سرزمین را به اندیشه و یاد می آورد که بخش (زمین) آن در خاور و بخش (لاد) یا (لند) در باختر جایگزین سرزمین و کشور شده است. به زبان دیگر ((ایرلند)) همان ایران زمین است، و زیباست اگر بدانید که بخشی از مردم آنجا خود را مانند خانواده ی «گیل» می دانند که همان «گیلک»‌ها هستند، که در شمال ایران هم زندگی میکنند. بنابر این از سرزمین ایران، نژاد آریایی کوچ کرده و زبان خود را در شمال آسیا و خاورمیانه و هندوستان و اروپا پراکنده است، و از آن زبان مادر می باشد، که گویش‌های آریایی امروز پدید آمده و در سراسر جهان ساخته و پرداخته شده اند.
در صحرای قره قوم ترکمنستان واقعیت تاریخی مهمی، ۴۰۰۰ سال است آرام در کناره جنوبی آمو دریا یا جیحون مابین شهر‌های تاریخی اورگنج، خیوه، بخارا، در زیر خاک خوابیده بوده. امروز شهر باستانی بسیار بزرگی از دل خاک سر بر آورده که خبر از ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد می دهد زمانی که رودخانه از کناره آن می گذشت و شهری مهم و آباد بود در وسعت ده کیلومتر مربع بدون حصار که خبر از جمعیت بیش از یکصد هزار نفر را میداد، ولی تا کنون مساحت خیلی کمی کاوش شده است. ۳۸۰۰ پیش مسیر رودخانه عوض گردیده، و در ضمن رشد جمعیت شهر باعث شده بود مردم به جاهای دیگری هجرت کنند. فعلاً این شهر را بدلیل فراوانی آرامگاه‌ها و گبرستان‌های بزرگان شهر سلاطین نام نهاده اند.
آنچه که از آثار پیداست مردم آن زرتشتی بودند و آتشکده هایی در آن است و مدارکی که فعلاً آنها را آشکار نمی کنند و می گویند اولین محل پیدایش دین‌های ایرانی و هندی است. آثاری که از دل خاک بیرون آمده خیلی گویا و جالب هستند گبرستان‌ها و آرامگاه‌های زرتشتی، و همچنین می گویند مردم آن بعد از بی‌آبی بسمت ایران کنونی مهاجرت کرده اند. این قدیمی‌ترین مکان کشف شده با تمدن زرتشتی است، که با مطالعه و تحقیق آن، تاریخ به جاهای جدید برده می شود و چه بسا دانش گذشته ما را دگرگون نماید.
* اي ايران، اي مرز پرگهر <> * اي خاكت سرچشمۀ هنر
* دور از تو انديشۀ بدان <> * پاينده ماني و جاودان
* اي دشمن از تو سنگ خاره‌اي من آهنم <> * جان من فداي خاك پاك ميهنم
* مهر تو چون شد پيشه ‌ام <> * دور از تو نيست انديشه ‌ام
* در راه تو كي ارزشي دارد اين جان ما <> * پاينده باد خاك ايران ما
* سنگ كوهت در و گوهر است <> * خاك دشتت بهتر از زر است
* مهرت از دل كي برون كنم <> * بر گو بي‌ مهر تو چون كنم
* تا گردش زمين و دور آسمان به پاست <> * نور ايزدي هميشه رهنماي ماست
* مهر تو چون شد پيشه‌ام <> * دور از تو نيست انديشه‌ام
* در راه تو كي ارزشي دارد اين جان ما <> * پاينده باد خاك ايران ما
پیدایش خط از ایران
صاحب‌ نظران خط و زبان‌های باستانی بر این عقیده‌اند كه منشاء پیدایش خط از غرب ایران یعنی جنوب بین‌النهرین و سرزمین سومر در نیمه دوم هزاره چهارم پ.م بوده. امّا فرضیه دیگری نیز در سالیان اخیر مطرح شد كه سیر پیدایش و تأثیر گذاری خط پروتو عیلامی (ما قبل عیلامی) را از شرق به غرب می ‌داند و معتقد است كه خط و نگارش تصویری ابتدا در حوزه دره سند و نواحی جنوب شرقی ایران به ظهور رسید و سپس به فارس و دشت خوزستان راه یافت. این فرضیه بر اساس كشف علائم پیكتوگرافیك و الواح پروتو عیلامی در كاوش‌های موهنجودارو شهداد، شهر سوخته، تپه یحیی، تپه ملیان و تپه قزیر، شكل گرفته است .فرضیه جدید به نظریه تك ریشه ‌ای بودن خط با تردید می ‌نگرد. تپه چغامیش دزفول را باید نخستین مركز در ایران دانست كه خط و كتاب، اول بار در آنجا ظاهر شده است. چغامیش تپه ‌ای است بزرگ كه در حاشیه دشت شوش و ۲۵ كیلومتری جنوب شرقی دزفول واقع شده است. چغامیش یكی از مراكز مهم آغاز كتابت و شهر نشینی در ایران بشمار می‌رود و تعداد زیادی الواح گِلی (شمارشی) و قطعات و ظروف و كاسه‌های سفالی مشهور به (لبه واریخته) كه از سفالینه‌‌های شاخص دوره آغاز كتابت است، از این تپه به دست آمد. وقتی انوش میگوید همه چیز از ایران شروع شده یک واقعیت است، پیدایش خط که در این چند جمله نوشتم جدید‌ترین برداشت باستان شناسان بین المللی می باشد.
الفبای عربی
ایرانیان، الفبای عربی را از روی الفبای کوفی ایرانی، که از روی الفبای کردی پهلوی رونوشت شده بود بنیاد نهادند. بیشتر از نیمی از واژه‌های کنونی عربی واژه‌های معرب شده از گویشها و زبان‌های ایرانی می باشد، و تنها بخش کمی از آن متعلق به اعراب میباشد. خود واژه عرب (ارب) در اصل ارپ، یک واژه پهلوی و به معنی بیگانه است. سرزمین عرب قبل از اسلام در دوران قبایل اولیه بسر می برد، و از هر گونه دانشی تهی بوده است، و تنها کشور عربی که کمی از دانش بهره داشت، دولت حیره بود، که این دولت را ساسانیان بنیان نهادند، و تماما تحت تاثیر ایران بود، حتا دولت یمن نیز بخشی از ایران بود. با توضیحات واقعی دیگر، عرب، ارب یعنی فرزند رب، مانند عجم، اجم یعنی فرزند جم، که در این قبیل موارد به اشتباه یا مغرضانه جهت ایجاد دشمنی بین ملل قاره کهن، عجم را گنگ گفته اند. واژه‌ها و گفته‌های هر دوره تاریخی را باید با اندیشه و دید آن دوره بررسی کرد، در حقیقت اصل این اسامی از دوران قبیله‌ای است نه ساخته بورژوازی استعماری.
ویس یا ویک در زبان پهلوی
ویس (ویس) در زبان پهلوی به معنای شاهزاده است، همچنین برگردان دیگرش ناحیه می باشد. شهرها و روستا هایی که در نام آنها از واژه ویس استفاده شده است: شهرستان ویس در نزدیکی اهواز، روستای ویس آباد در نزدیکی قزوین، روستای ویست در جنوب گلپایگان، روستای ویسکه در خاور ایلام، روستای ویسمه در شمال اراک و روستای ویسیان در باختر خرم آباد. پسندیده است بدانیم روستاهای ویستان و ویک در استان زنجان و روستای ویسر در استان کردستان از ریشه وه (وه) و وهیک ( وهیک) به معنای خوبی و بهی هستند (وه=به). با آرزوی خوبی و بهی برای همه انسانها بویژه ایرانیان در سال جدید خورشیدی، روزگار بر همه ویستان (بهستان) باد.
سلام یا درود
فردی می گفت که درود بی‌معنی است، و سلام خوبه، یکی دیگر نوشت درود بگوید که زبان فارسی است. عزیزان، درود و سلام هر دو به یک معنی جا افتاده و جاری است، همچنین تشکر و سپاسگزاری، هر دو یک معنی را می دهد. هیچ کدام از این انبوه واژه‌ها و لغات که از دیر باز در قاره کهن بکار برده می شود از زبان ملتی خاص نیست، کسی بدرستی نمی داند، آرامی، نبطی، فارسی، عربی یا از دیگر زبان‌های این قاره است. کلیه واژه ها، اسامی و لغات، که توسط ملت‌های قاره کهن بکار برده می شود، مختص همین قاره است، و برای دانستن ریشه‌های آنها دانش واقعی زبان شناسی تاریخی لازم است.
من در اکثر این قبیل موارد برای ساکت کردن اندک شمار نق زن‌های پر ادعا، که حوصله دانایی قرن ۲۱ را ندارند، ضمن دلایل نویسندگی و کسب تبادل اینترنتی، از همه واژه‌ها و یا ترکیبی از آنها استفاده می کنم. ما باید هویت خود را در قاره کهن و وابسته به آن بنگریم، باید وسیع تر فکر کرد، و واقعاً اندیشه خود را گسترش داد. دنبال بهانه‌های کوچک که این واژه عربی یا فارسی و ترکی است نباید بود، اغفال این ترفند‌های احمقانه دشمنان تاریخی را نباید خورد. در قاره کهن ما ایرانیان کاری بیشتر و بزرگتر از همه ملل و کشورهای این قاره داریم، از بدو تاریخ ما در مرکز قاره قرار داشتیم و چهار راه بودیم، بنا بر این در همیشه تاریخ وظیفه ما ایرانی‌ها برای حفظ تاریخ و جغرافیای قاره بیشتر بوده.
ضمن حفظ آزادی قلم و اندیشه فکر خود را جهت مدیریت نوین قاره در جهان قرن ۲۱ بکار برید، و به خود اطمینان داشته باشید. بعلل مختلف مردم این قاره سلامت جسمی و فکری دارند، و به راحتی می توانند جایگاه مهم تاریخی قاره و ایران را بدست آورند. انگشت شماری که در وبلاگ‌ها تفرقه افکنی می کنند، و سعی دارند روشنفکران را به انحراف بکشانند، بدانید وظیفه و شغل آنها این است، با افشای این انگشتان بی‌اهمیت به جای مانده از دوران استعمار به پیش روید، و معلم باشید و درس نگرش‌های نو به جهان و آموزش قرن سنت گریزی بدهید. به تفسیر و تحلیل‌های عمیق و اصولی دست بزنید، اینکه سلام، فارسی یا عربی است، گمراهی مطلق است، الهام بخش جهان بوده و موج نو باشید.
داستان ایرانی شراب
در موارد مختلف، کشورها و سرزمین‌ها و ملتها داستانها و افسانه‌ها دارند که اکثر از روی یکدیگر و با تغییراتی گفته و نوشته شده است. تقریباً همه آنها غیر اصولی و غیر علمی است، و اگر آنها را بررسی کنیم، حیوانات هوشمند غیر قابل قبول، افراد و چیز‌های از آسمان و عالم غیب آمده، و... در آنها بسیار است. فقط انسان‌های ساده دوران قبیله‌ای و فئودالی این افسانه‌های دروغی را باور می کردند، و اگر امروزه کسی اینها را بعنوان تاریخ بپذیرد، در قهقرایی ذهنی بسر می برد. ولی می توان به تحلیل و بررسی تاریخ اجتماعی از این داستانها پرداخت، که در نهایت کمکی برای بدست آوردن تاریخ است. داستان ایرانی شراب:
شامیران فرمانروای خراسان که یکی از خویشان جمشید بود، در شهر هرات به سر می ‌‌برد، روزی در دامنة دشتی زیبا، خورگاه (خیمه) شاهی را برافراشته بودند. ناگهان شاهینی بانگ کنان از آسمان بر زمین نشست، شامیران از دور نگاه کرد ماری تنومند دید که در گردن شاهین پیچیده، و با سری آویخته آهنگ (قصد) آن می‌‌ کرد که شاهین را بگزد. شامیران به همراهانش گفت:‌ای شیر مردان، چه کسی این شاهین را از دست این مار می ‌‌رهاند و تیری را به درستی می‌‌اندازد؟ بازان پسر شامیران که بسیار دلیر و نیرومند بود، و در آن روزگار تیر اندازی چون او نبود، پای پیش نهاد و گفت:‌ای فرمانروا ، کار من است.
خروشی از کمان برخاست، بازان تیری انداخت چنانکه سرِ مار را در زمین دوخت و به شاهین هیچ گزندی نرسید. پرندة تیز پرواز که رهایی یافته بود، چند چرخ بر فراز آنها زد و در آسمان ناپدید شد. چند روز گذشت، شامیران از آن دشت، در گشت و شکار بود، که ناگاه سایه ‌ای بر روی خود یافت، سرش را بلند کرد، شاهینی که بر فراز سر او پرواز می‌‌کرد، دور شد و در همان جایی که مار مرده بود، بر زمین نشست. چیزی از منقارش بر زمین انداخت و دمی‌‌ به شامیران نگریست و بانگ برآورد. شامیران به همراهانش گفت: پنداری این همان شاهین است که از دست آن مار رهانیدیم و برایمان پاداشی آورده، زیرا منقار به زمین می‌‌زند، بروید و بنگرید و آنچه یافتید، بیاورید.
چند کس رفتند، شاهین پریده بود و تنها سه دانه در آنجا دیدند، شامیران دانایان و زیرکان را فرا خواند و آن دانه‌ها را به ایشان نشان داد: با این دانه هایی که شاهین برایمان پیشکش آورده، چه باید کرد؟ همگان هم رای شدند که دانه‌ها را باید کاشت و نیک نگاه داشت، تا پایان سال چه پدیدار آید. پس شامیران تخمها را به باغبان خویش داد و گفت: اینها را در گوشه ‌ای بکار و گردا گردش را پرچین کن تا چهار پایان راه نیابند، همچنین از گزند مرغان و پرندگان، به دور نگاه دار و همواره مرا از چگونگی‌اش آگاه کن.
نوروز ماه بود، چندی گذشت و شاخکی از این تخمها برجست، باغبان، شامیران را آگاه کرد، او با بزرگان و دانایان بر سرِ آن نهال شدند. همه گفتند: ما تاکنون چنین شاخ و برگی ندیده‌ایم! و بازگشتند. چون زمانی دیگر برآمد، شاخه ‌هایش بسیار شد و برگها پهن گشت و خوشه خوشه درآویخت. باغبان نزد شامیران آمد و گفت: در باغ هیچ درختی از این خرمتر نیست. شامیران به دیدار رفت و به جای نهال، درختی پر خوشه دید، شگفت ماند و گفت: شکیبایی باید کرد تا همۀ درختان را میوه برسد، تا دریابیم میوه این درخت چگونه می‌‌شود. پس به دانه‌‌های غوره هم دست نبردند تا پاییز آمد، و میوه‌ هایی مانند سیب و امرود (گلابی) و انار رسید. شامیران به باغ آمد و دید که تاک مانند اروس، آراسته شده خوشه‌هایش بزرگتر گشته، و از سبزی به رنگ شبه (سیاه براق) درآمده بود، دانه ‌ها یکایک می‌‌ ریختند.
یکی از دانایان گفت: میوۀ درخت همین است و بیش از این، نخواهد بالید، از آنجا که دانه از خوشه ریختن آغاز کرد، نشانة سودمندی آبش می‌‌باشد. آبِ دانه‌ها را باید گرفت و در خمره کرد تا چه پدیدار آید. هیچکس دانه را به دهان ننهاد، می‌‌ترسیدند که زهر کشنده ‌ای باشد، آبشان را گرفتند و در خمره نهادند. چون شیره در خم به جوش آمد، باغبان به شامیران گفت: این شیره به نرمی ‌‌همچو دیگِ بی‌آتش می‌‌جوشد! هرگاه آرامید، مرا آگاه کن. سرانجام شیره از جوشش بازماند، همگان با دیدن رنگ دل انگیزش خیره ماندند، بسان یاقوت سرخ می‌‌تابید. یکی گفت: بهرۀ فرجامین این درخت، همین است، اما نمی‌‌دانیم که زهر است یا پادزهر؟! دیگری گفت: می‌‌توانیم بگوییم مردی خونی (محکوم به اعدام) را از زندان بیاورند و از این نوشاک به او بدهند تا چه پدیدار آید؟
زندانی را که ترسان از مرگ بود، آوردند و از آن نوشاک دادند، نوشید و کمی‌‌ روی ترش کرد. گفتند: جامی ‌‌دیگر می‌‌خواهی؟ آری! باز هم به او دادند. به پایکوبی و آواز و متلک گفتن درآمد! شکوه فرمانروا در چشمش سبک شد و گفت: یک جام دیگر بدهید و سپس هرچه می‌‌خواهید با من بکنید که مردان، مرگ را زاده اند! جام سوم را نیز نوشید، سرش گران شد و خوابید و تا روز دیگر به هوش نیامد. چون به هوش آمد، وی را نزد شامیران بردند، آن چه بود که دیروز خوردی و خویشتن را چگونه می‌‌دیدی؟ نمی ‌‌دانستم که چه می ‌‌خوردم اما خوش بود، کاش امروز نیز سه جام دیگر از آن می ‌‌یافتم. نخستین جام را به دشواری نوشیدم زیرا مزه‌اش تلخ بود، اما پس از آنکه در معده‌‌ام جای گرفت، دلم آرزوی جامی‌‌ دیگر کرد. پس از جام دوم شادمانی و طربی در دلم پدید آمد، به گونه ‌ای که شرم از چشمم رفت و جهان پیشم سبک آمد. پنداشتم میان من و شما هیچ جداگانگی نیست و غمِ همۀ جهان بر دلم فراموش گشت. و سرانجام با نوشیدن سومین جام از آن نوشاک، به خواب خوش فرو رفتم.... شامیران با شادی و خرسندی، آن زندانی را آزاد کرد و از گناهش در گذشت.
هدف اصلی چیست
دیده‌ام در بعضی از وب‌ها که به روش‌های سیاسی در جنبه‌های مختلف اداره می شوند، نام اینجانب را در پیوندها و جاهای دیگر ذکر کرده اند. بدین وسیله اعلام می کنم وبلاگ انوش راوید سیاسی نبوده، بلکه فقط در زیر مجموعه‌ها و گرایشات دانش گسترده جغرافی ـ تاریخ است، که در واقع جهت ایجاد نگرش‌های آموزشی و علمی با دیدی از بالا به این علم بوده و به هیچ عنوان جنبه سیاسی نداشته و نخواهد داشت. افرادی که در کارها و رهبری‌های اجتماعی و یا تحلیل‌های جامعه شناسی هستند، می بایست دور از دروغ‌های تاریخی و به درستی از واقعیت‌های تاریخ اجتماعی بدانند، تا بتوانند روش‌های مناسب را بیابند. شناختن ساختار‌های تاریخی اجتماع و امپریالیسم نو، سرمایه داری بی‌هویت، و تفاوت آنها با دوره‌های مختلف استعمار و بورژوازی و سرمایه داری فراملی امپریالیسم قرن ۲۰ خیلی مهم است. اشتباه در دانستن گمراهی و تفسیر‌ها و مسیر‌های اشتباه را بدنبال خواهد داشت، برای رسیدن به اهداف ملی ایرانی و بین المللی قاره کهن، فقط دانستن واقعیت‌های تاریخی است. این را باید در نظر داشت بدون برنامه و نقشه‌های درست و صحیح و با حساب زمان‌های مناسب و آینده نگری و فکر سازی خود ساخته، نمی توان دست آورد مناسبی در تاریخ اجتماعی بدست آورد.
یکی از عوامل عقب ماندگی کشورهای جهان سوم در قاره کهن، آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین اندکی میزان دانش و بینش سیاسی توده مردم می باشد، که موجب گردیده نیرو‌های کوچک خاصی در اینگونه ممالک، قدرت را بطور مطلقه در اختیار گیرند. معمولاً این گروه‌های حاکم با حمایت و پشتیبانی قدرت‌های بزرگ خارجی بر سر کارند و علاوه بر تأمین منافع سرمایه داران عمده داخلی کشور شان، حفظ سود جویی‌های قدرت‌های بزرگ خارجی را نیز جهت بقا وظیفه خود می دانند. دیگر عارضه کمبود آگاهی سیاسی مردم در اینگونه کشورها، غیر از تداوم مدت طولانی حکومت‌های پوشالی و فاسد، تغییر دولتها از طریق کودتا بوسیله گروهی غاصب تر است که انجام می گیرد. افرادی که قدرت را با انواع ترفندها و با کمک خارجی به دست گرفته اند، هیچ گونه ارتباطی با آزادی خواهی و منافع اکثریت افراد جامعه ندارد، و در بعضی اوقات اوضاع جامعه از قبل نیز وخیم تر می گردد. در بعضی از کشور‌های جهان سوم مظاهر ناشی از حاکمیت ملی مانند، پارلمان و دادگستری مستقل، احزاب سیاسی و سازمان ها، انجیوها و کانون‌های داوطلب اجتماعی مانند کانون‌های وکلا، نویسندگان و غیره دیده می شود، ولی بعلت عدم آگاهی مردم در امور اجتماعی نوین و سیاسی جاری، این سازمان‌ها نمی توانند آن طوری که باید نقش واقعی خود را جهت دمکراتیزه کردن ارکان جامعه ایفاء نمایند. بدیهی است بدلایل جغرافیایی و تاریخی نمی توان الگوی خاصی جهت حل مشکلات اجتماعی و سیاسی عموم کشور‌های جهان بطور یکنواخت ارایه نمود.
در تمدن‌های مختلف و حتی در دوره‌های مختلف تاریخی یک تمدن، رابطه‌ای که حکومت با جامعه دارد خصوصیات کاملاً متفاوتی داشته است. ارزش گذاری و فاصله بین یک زمینه سیاسی و یک ساختار اجتماعی به سبب نظام‌های گوناگون در دوران‌های مختلف یکسان نیست. مثلاً مالکان و یا طبقه اشراف در جامعه فئودالی قرون وسطی قدرت سیاسی و عمومی را در دست داشته اند، ولی در قرون جدید اروپا قدرت سیاسی کاملاً در دست بورژواها قرار گرفت. این در حالی بود که قاره کهن همچنان در دوران سازمان قبیله‌ای بسر می برد، و از قرن ۲۰ قدرت بدست بورژوازی افتاد، که رقیب بیشتر فئودالی و کمتر قبیله‌ای داشتند. بنا بر این لازم است که رهبران سیاسی و اجتماعی بدرستی از واقعیت‌های تاریخی و تاریخ اجتماعی بدانند، و دروغ‌ها را تشخیص دهند و تماماً از ذهن و زمینه فکری خود دور بریزند. شاید این جملات کمی پیچیده بنظر آیند، ولی با مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید مفهوم آنها کاملاً بدست می آید.
استدلال‌ها و استنباط‌های قیاسی
وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران بر پایه دروغ‌های تاریخی نمی باشد، بلکه در ضدیت کامل با کلیت دروغ و مخالف سرسخت دروغ‌های تاریخی است. منابع و مطالب کتاب هایی که اصالت واقعی و صحیح بودن مطالب آنها مشکوک می باشد، فقط به منظور بررسی چگونگی نوشته‌هایشان استفاده می شود. آنچه که امروزه برای علوم انسانی بویژه تاریخ و تاریخ اجتماعی مسئله ساز شده، انبوه دروغها و ترفندها می باشد، که هر کس به فراخور حال و موقعیت خود بکار برده است. بنابر این برای تصفیه و پاکسازی می بایست از روش‌های اصولی استفاده کرد، تکیه بر مشکوک و تکرار طوطی گونه مطالب، همان گمراهی تاریخی است. بدین جهت باید در نظر داشت، استدلال‌ها و استنباط‌های قیاسی، که همراه تحلیل‌های عمیق و داده‌های واقعی تاریخی و آماری است، نهایت به تکوین تعلیل‌های جدید، برابر اصول علمی می انجامد، که در تمام مراجع ذیصلاح مسند و منبع به حساب می آید، که اساس و پایه وبلاگ انوش راوید بر این مبنا می باشد. مثلاً در مقالات وبلاگ از ذکر مستقیم و یا نوشتن کلاسیک انبوه زیرنویس منابع خود داری شده، ولی با استفاده از واژه‌های کلیدی کتب داری اهمیت، امکان فراهم آوردن ذهنی برای حرفه ای‌ها فراهم شده است. مبتدی‌های مرتبط با این دانش، ضمن مطالعه و پیگیری وبلاگ، بعد از مدتی خود می توانند، رمز و راز یا در واقع علم وبلاگ را بیابند و درک کنند. همیشه خواهش کرده ام، افرادی که علاقه و یا دانشی در تاریخ و تاریخ اجتماعی ندارند، این وبلاگ را مطالعه نکنند، و اگر اشتباه وارد شده اند، سریع خارج شوند، چون سردرگم می شوند.
*********
* ندانی که ایران نشست منست <><> جهان سر به سر زیر دست منست *
* هنر نزد ایرانیان است و بـــس <><> ندادند شـیر ژیان را بکــس *
* همه یکدلانند یـزدان شناس <><> بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس *
* دریغ است ایـران که ویـران شــود <><> کنام پلنگان و شیران شــود *
* نبـاشد چو ایـران تن من مـبـاد <><> چـنین دارم از موبد پــاک یـاد *
* همـه روی یکسر بجنگ آوریـم <><> جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم *
* همه سر بسر تن به کشتن دهیم <><> به از آنکه کشـور به دشمن دهـیم *
* چنین گفت موبد که مرد بنام <><> بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام *
* اگر کشت خواهد تو را روزگــار <><> چه نیکـو تر از مرگ در کـار زار *
نبرد نو پدید
تهاجم فرهنگی و جنگ نرم
از گذشته‌های دور تهاجم فرهنگی و جنگ نرم به موازات هم وجود داشتند، اما امروزه عده‌ای با سادگی آنها را جدا از هم می دانند. این دو پدیده نه ابزار مخصوصی هستند، نه تاکتیک مخصوص دارند، بلکه بر اثر تفاوت تمدنی و فرهنگی ایجاد می شود. همیشه ملتها دوست دارند، برتری خود را به دیگران ثابت کنند، در گذشته‌ها این برتری‌ها را در دین و عقیده می دانستند، اما از زمان استعمار و امپریالیسم برتری تکنیکی و مادی حرف اول را می زند. این ساده اندیشی بیشتر است، که تهاجم فرهنگی را در نوع لباس پوشیدن و رفتار غریب یا گوش دادن به نوعی خاص موزیک و امثال دانست، یا جنگ نرم را با نوشته‌ها و گفته‌های چند سایت و تلویزیون خارجی یا دو سه هک و این قبیل دانست.
همان گونه که گفتم، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم از زمان پیدایش بشر وجود داشته است، اقوام و ملتها با دروغ گفتن و رجز خوانی در تاریخ و دین‌ها جنگ نرم راه می انداختند، و سلیقه خود را با تهاجم فرهنگی اجبار می کردند. تا قبل از ورود استعمار ما ایرانیها بیش از هر ملتی در تهاجم فرهنگی و جنگ نرم در طول تاریخ پیروز بودیم، دلایل این مهم در تمدن ایرانی نهفته است، که در ایران و ایرانیها گفته ام. موفقیت ایران تا زمانی بود، که ملت‌های قاره کهن و سرزمین‌های پیرامونی قاره، در تمدنی که در ساختار‌های تاریخی اجتماع نوشته ام، هم ردیف یا پائین تر از ایران بودند. اما با ورود استعمار که رده تمدنی بالا تر نسبت به ایران داشت، توانایی رقابت در جنگ نرم و تهاجم فرهنگی از دست رفت، یاد آوری نمایم تمدن برتر در تاریخ اجتماعی دلیل بر فرهنگ برتر نمی باشد، در این باره قبلاً در وبلاگ توضیح نوشته ام. این نداشتن توانایی در رقابت و مبارزه و نبرد تا امروز همچنان باقی است، اما در قرن ۲۱ جهان دارد متحول می شود، و از تمدن قرن ۲۰ عبور می کند، و وارد تمدن کنترل انرژی می گردد، که کاملاً با گذشته متفاوت است، می بایست در این باره بخوبی دانست، تا توانست دست بالا را داشت.
برای شناسایی و مقابله با هر کدام از این دو خط موازی، اشخاص متخصص در علوم مربوطه نیاز است، وارد شدن تمام مردم یا مردمانی که خود را همه فن حریف می دانند کار اشتباهی می باشد، و در نهایت سرانجام ندارد. در دانایی نوین قرن ۲۱ ابتدا باید دانست، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم چیست، و زیر مجموعه کدام علوم است، تحلیل علمی آنها چگونه می شود. آیا افرادی که، امور فنی و حرفه ای، پزشکی و داروئی، نظامی و داوری، غیره و غیره دارند، صلاحیت برای بررسی و تحلیل داده‌های و مبارزه با این دو فرم را دارند. اگر در این دانش کوتاهی شود، مانند غلام خطا کار قاجار بتوپ نبرد نو بسته شده، و به هبیون و نیستی فرستاده شده. بعد از شناخت نیرو‌ها و دست اندر کاران این علم، آنها باید با تشخیص زوایا و نقاطی از تاریخ تا به امروز و آینده با کمک تحلیل گران روان جامعه، پی سازی بینش نو در پدافند ملی میهنی نموده، همچنین مقدار و اندازه لازم برای دانستن اطلاعات مربوطه را در اختیار عموم بگذارند. بعد از شناخت صحنه‌ها و سنگر‌های متوجه شده چگونه تاکتیک هایی لازم است، و چه استراتژی باید پیشه کرد، آیا این یک نبرد نو پدید است.
از نظر انوش راوید این یک نبرد نو پدید است، زیرا تا کنون علمی شناخته شده نبود و پنهانی کار خودش را می کرد. چند سال است پیگیر بزرگترین جنگ نرم، یعنی دروغ‌های تاریخ هستم، متوجه شده‌ام کسی به این جنگ مهم نرم تاریخی اهمیت نداده بود. جنگ نرمی که از دو هزار سال پیش آغاز شده و در وبلاگ کاملاً توضیح داده ام، حتی دشمنان در گذشته‌ها با دادن کلیک سفید را سیاه کردند. در این کارزار تاریخی ایران با داشتن فرهنگ برتر تا قبل از استعمار پرت و پلاها و رجز خوانی‌های دشمنان را دفع و بی‌توجهی می کرد، و با نوروز و شاهنامه فردوسی و مولوی و حافظ و خیام و انبوهی از شاعران و نویسندگان ایران جنگ نرم را برده بود. تا اینکه سر و کله استعمار از قرن ۱۶ پیدا شد، و با ورود تمدن جدید اما ایران هنوز مرحله‌ای عقب تر از اروپا بود، بنابر این نتوانست در مقابل نوع جنگ نرم که دروغها و رجز خوانی‌های تاریخی بود پیروز شود. ایران خیلی سریع به توپ سرنوشت بسته شد، و کلی دروغ‌های تاریخی وارد کتاب‌های درسی شد، دشمنان خوشحال که فهمیدند می توانند براحتی ایران را در جنگ نرم شکست دهند. تا اینکه وبلاگ و اینترنت وارد کارزار شد، و انوش راوید جان دوباره گرفت، دست به افشا گری‌های گسترده درباره دروغ‌های تاریخی زد، که مورد توجه کارشناسان واقعی تاریخ و تاریخ اجتماعی قرار گرفته است، و در نظرات و پیوند‌ها بخوبی مشخص است. با یک جمع بندی براحتی متوجه می شویم این یک نبرد نو پدید است. آیا بمنظور پاتک می بایست خط قرمز یا دایره بسته کشید؟

منبع
منبع