کیش شیعی، این کیش با خرد ناسازگار است، با دانشها ناسازگار است، با تاریخ ناسازگار است، با خود اسلام ناسازگار است، با زندگانی ناساگار است، پس از همه اینها با خود مشروطه( با زندگانی دموکراسی) که ما با خونریزی و فداکاری بدست آوردیم ناسازگار است.
مشروطه يا سررشته داري توده معنايش آنست كه توده مردم كشور را خاك خود دانند و كوشش بآبادی و آزادی آنرا از بزرگترين باياهای خود شناسند، بقانونها پاس گزارند، مجلس نمايندگان و دولت را ارجمند دارند، پول دادن و جانباختن در راه توده را مايه سرفرازي هر كسی شمارند.
اين معني مشروطه است. اين كجا و كيش شيعی كجاست؟! كيش شيعي می گويد: خدا جهان را بپاس چهارده معصوم آفريده. ما بندگان ايشانيم، بايد آنها را دوست داريم، نامهاشان فراموش نكنيم،
بروي گورهاشان گنبد و بارگان افرازيم، از راههاي دوري بزيارت رويم، همه چيز را فراموش ساخته جز در انديشه آنها نباشيم...
من نمی خواهم سخن را تا زمينه روانشناسي كشانم. ولي مي بايد بگويم كه كيش شيعي كه يك بنيادگزاری سياسي بسيار استادان هاي مي بوده، پندارهای آن مغز پيروان را چندان پر می گرداند كه جاي بازي بهيچ چيز ديگر نمي گزارد، و او را از زمان خود بيرون برده بهزار و سيصد سال پيش مي كشاند. يك شيعی كه در اينزمانست و در ميان ماست اگر نيك بجوييم در هزار و سيصد سال پيش است، در مدينه است، در كربلاست، در كوفه است، در شام است. آنچه دربرابر چشمش دفيله می دهد كشاكشهای خلافت و داستان كربلا و جنگهای سليمان بن صرد و مختار ثقفيست.
راست گفته شده كه اينان مردگان هزار و سيصد ساله اند كه سر از گور درآورده به ميان مردم درآمده اند. راست گفته شده كه اينان بجهان جز از ديده شيعيگری (از ديده تولي و تبري) نمي نگرند.
شما اگر پيش يك شيعي سخن از پيشامدهاي اينزمان برانيد (مثلا از اين جنگ و از نتيجه هاي آن گفتگو كنيد)، لذتي نخواهد برد. ولي اگر بازگرديد و سخن از جنگ خيبر و كشته شدن مرحب جهودي و مانند آن برانيد خواهيد ديد چهره اش شگفت و يا يك لذتي به گفتگو درآمد.
کسروی-دولت به ما پاسخ دهد.