مهر ۱۶، ۱۳۹۱

چه روزگار غریبی!


کسی به فکر رهایی نیست
دریچه های جهان بسته است
و چشمها از روشنی هراسانند
زمین شکوه کریمانه بهارش را
ز شاخ و برگ درختان دریغ می دارد
و آسمان ، شب صاف ستارگانش را
نثار خاک دگر کردست