نمایشنامه شاعر در زندان:
بازیگران: روزنامه نگار _ شاعر، و آقای قاضی:
من اعتراف میکنم به قتل، حمل اسلحه ...به ارتباط اجنبی، به سازش و مسامحه
من اعتراف میکنم به ننگ سرسپردگی ... به اغتشاش و مفسده، به شرب خمر و هرزگی
دو سال حبس. اتهام: اجتماع و تبانی بر علیه امنیت کشور
من اعتراف میکنم به انقلاب مخملی... به کودتای موسوی علیه بیت رهبری
من اعتراف میکنم که خاتمی منافق است ... و شیخ هم طبیعتا خرابکار و فاسق است
من اعتراف میکنم به صاف بودن زمین .... به روز بودن شب و یسار بودن یمین
دیگه فایده نداره. اعتراف ات مسموع نیست.
من اعتراف میکنم که جاننثار رهبرم ....که قتل این همه جوان نبوده کار رهبرم
به رهبر توهین میکنی؟ غلط میکنی. سه سال حبس و ۵ سال هم محرومیت از روزنامه نگاری هم اضافه شد.
من اعتراف میکنم که شب سفید بود و من .... اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و من
من اعتراف میکنم که اشتباه کردهام .... و عمر خویش بیجهت چنین تباه کردهام
اشتباه کردی جورش رو هم میکشی. ۸ سال میری زندان تا بار دیگه اینطوری عمرت رو تباه نکنی.
من اعتراف میکنم تعفن لباس من .... زکار خویش بوده من خودم خراب کردهام
فقط مرا تمیز کن، مجال یک وضو بده ....من اعتراف میکنم هوای آب کردهام
من اعتراف میکنم نه بطری و نه کابل بود .... نه سقف بود و پنکه و نه پیچش طناب بود
کابل؟ سقف؟ تبلیغ علیه نظام؟ دو سال حبس و سه سال هم محرومیت از کار. برو.
من اعتراف میکنم که قرصها توهم است.... و فرد خائنی چو من نه لایق ترحم است
من اعتراف میکنم فقط کمی امان بده .... به دوستان گشنهام فقط یه لقمه نان بده
من اعتراف میکنم تو رو خدا فقط بزن .... چکار کرده مادرم ؟ چکار کرده پیرزن ؟
من اعتراف میکنم فقط نگو به دخترم .... در این یکی دوماه من چه آمدست بر سرم
نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی؟ یکسال میری حبس، سه سال دیگه هم حق نداری روزنامه نگاری کنی. ببریدش.