مجید از تهران
«از متروی دروازه دولت، تا اولِ خیابون فردوسی، مردم پراکنده وایساده بودن. تمام سطل آشغالا رو آتیش زده بودن و تقریبن تمام خیابون پر از دود بود.
تمام کوچههای منتهی به خیابون فردوسی بسته شده بود و مغازه دارها هم جلوی مغازههای تعطیلشون وایساده بودن.
یه تجمع توی خیابون لاله زار شکل گرفت ولی پراکنده شدن. حدود ساعت یک و نیم. تجمع بعدی خیابونهای اطراف شیخ صفی. پر از افراد لباس شخصی بود که گیر افتاده بودن.
توی یکی از همون کوچهها، وقتی چند بار تهدید شدیم که پراکنده شیم، به سمت مون حمله ور شدن و گلولههای ساچمهای شلیک کردن.
دو نفر از همین ساچمهها خورد به کمرشون. چند تایی باتوم اونجا خوردم، خیلی جدی نبود، دو سه تا به کوله پشتیم خورد، یه دونه به پام، اون وَرَم کرده.
با چند تا از بازاریها که صحبت میکردم، میگفتن قصدشون رسیدن به خیابون انقلاب و رسیدن به اطراف و نزدیکیهای دانشگاه تهران بوده. ولی آخرین جایی که جمعیتِ چند هزار نفره تونست بههم برسه، دو کوچه پایینتر از میدون فردوسی بود.
تعداد بازداشتیها قابل توجه بود. من خودم دو تا ونِ پلیس پُر از بازداشتیها رو دیدم.
شعارهای امروز فرق میکرد مثل سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن. اما برای من خاطره ی ۸۸ زنده شد.
این طور که بازاریها خودشون می گفتن، اگر فردا از اول صبح نیان مجبور بکنن که باز کنید، ما باز نمی کنیم و داستان همینه فردا هم.»
«از متروی دروازه دولت، تا اولِ خیابون فردوسی، مردم پراکنده وایساده بودن. تمام سطل آشغالا رو آتیش زده بودن و تقریبن تمام خیابون پر از دود بود.
تمام کوچههای منتهی به خیابون فردوسی بسته شده بود و مغازه دارها هم جلوی مغازههای تعطیلشون وایساده بودن.
یه تجمع توی خیابون لاله زار شکل گرفت ولی پراکنده شدن. حدود ساعت یک و نیم. تجمع بعدی خیابونهای اطراف شیخ صفی. پر از افراد لباس شخصی بود که گیر افتاده بودن.
توی یکی از همون کوچهها، وقتی چند بار تهدید شدیم که پراکنده شیم، به سمت مون حمله ور شدن و گلولههای ساچمهای شلیک کردن.
دو نفر از همین ساچمهها خورد به کمرشون. چند تایی باتوم اونجا خوردم، خیلی جدی نبود، دو سه تا به کوله پشتیم خورد، یه دونه به پام، اون وَرَم کرده.
با چند تا از بازاریها که صحبت میکردم، میگفتن قصدشون رسیدن به خیابون انقلاب و رسیدن به اطراف و نزدیکیهای دانشگاه تهران بوده. ولی آخرین جایی که جمعیتِ چند هزار نفره تونست بههم برسه، دو کوچه پایینتر از میدون فردوسی بود.
تعداد بازداشتیها قابل توجه بود. من خودم دو تا ونِ پلیس پُر از بازداشتیها رو دیدم.
شعارهای امروز فرق میکرد مثل سوریه رو رها کن، فکری به حال ما کن. اما برای من خاطره ی ۸۸ زنده شد.
این طور که بازاریها خودشون می گفتن، اگر فردا از اول صبح نیان مجبور بکنن که باز کنید، ما باز نمی کنیم و داستان همینه فردا هم.»