نگاهش میکنم
شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس ....
او گٔل را به زلف کودکی آویخت
تا او را بخنداند
من به خاکستر نشینی
عادت دیرینه دارم
سینه مالا مال درد
اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست
مثل هر جنبنده ای
من هم دلی در سینه دارم
من عاشقِ ، عاشق شدنم .....
هزار و یک شب دیگر نگفته زیر لب دارم
مثال کوره میسوزد تنم ....
شاید بخواند از نگاه من
که او را دوست میدارم
ولی افسوس ....
او گٔل را به زلف کودکی آویخت
تا او را بخنداند
من به خاکستر نشینی
عادت دیرینه دارم
سینه مالا مال درد
اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی در آرزویم عشق بازیست
مثل هر جنبنده ای
من هم دلی در سینه دارم
من عاشقِ ، عاشق شدنم .....
هزار و یک شب دیگر نگفته زیر لب دارم
مثال کوره میسوزد تنم ....