گل روی ترا هرگه کنم یاد
چو بلبل برکشم از سینه فریاد
زمن مجنون تری نادیده لیلی
زتو شیرین تری کی دیده فرهاد
چه خوش باشد که بعداز انتظاری
به امیدی رسد امیدواری
از اون خوشتر ازاون بهتر نباشد
دمی که میرسد یاری به یاری
گذشتی عمر لیکن بد گذشتی
بهرسالی بما چون صد گذشتی
زعمر زندگی سیرم نمودی
زبس دردو بلا ازحد گذشتی
حصار دوست گر از عنبر آرند
بدورش خندقی از اخگر آرند
رساند خود بیار خویش فایز
بگردش گر هزاران لشگر آرند
مرا جان برلب آمد از جدایی
به پیش من نمیآیی کجایی
نمیترسی که بعد از مرگ فایز
بگویندت که یار بی وفایی
پس از مرگم تو ای زیبا نگارم
بیا با جمع خوبان بر مزارم
بیا بنشین و ازفایز بکن یاد
که من در زیر خاک امیدوارم
سفر مشکل فراق یار مشکل
بناچاری نهم این بار بردل
زکوه افزون بود بار فراقت
عجب دانم رسد مفتون به منزل
چه خوش بزمیست این بزم رفیقان
فلک این جمع را منما پریشان
خدایا شام هجر هریکی را
مبدل کن بوصل صبح جانان.
محمدعلی فایز
فایز دشتی (مفتون)
نوای دل ، حسین کشتکار بوشهری