شهریور ۲۶، ۱۳۹۱

نقش ارتجاعی پلیس در انگلیس و در دنیا


پلیس در بیشتر کشورهای دنیا انحصار اعمال خشونت قانونی را در اختیار دارد و به نظر من بدیهی است که نهادی که چنین انحصار و اختیاری داشته باشد از آن سوءاستفاده خواهد کرد. فیلم‌های زیادی هم هستند که این فساد را بخصوص در پلیس آمریکا نشان داده‌اند (که شاید مشهورترینشان محرمانه: لس‌آنجلس و سریال وایر باشند).


با آن‌که پلیس انگلیس ظاهر آرام‌تری از پلیس بیشتر کشورها دارد و مثلا درصد کمی از نیروهای پلیس این کشور حق حمل سلاح گرم دارند، اما در همین سال‌هایی که این‌جا بوده‌ام موارد زیادی از فساد در پلیس را دیده‌ام. البته این‌که می‌گویم دیده‌ام یعنی در رسانه‌ها خوانده‌ یا شنیده‌ام و صرفاً زندگی کردنم در این کشور باعث شده این‌ها بیشتر به گوشم بخورد.
یک موردش که احتمالا خیلی‌هایتان در جریان جزئیاتش هستید، ماجراهای شورش‌های پارسال لندن بود که اول با اعتراض به کشته شدن بی‌دلیل یک نفر در تیراندازی پلیس شروع شد. پلیس آن موقع اعلام کرد که طرف قاچاقچی مواد مخدر بوده و اول او به سمت پلیس شلیک کرده. بعدها خود پلیس پذیرفت که نه تنها طرف به سمت پلیس شلیک نکرده، که اساساً سلاح همراه نداشته. همان زمان آمارهایی هم از مرگ بازداشت‌شدگان در بازداشتگاه‌های پلیس (عمدتاً در اثر کتک) منتشر شد و این‌که حتی یک نیروی پلیس هم در پرونده‌های مرتبط با این مرگ‌ها محکوم نشده.
نکته جالب دیگر برای من برخورد رسانه‌ها بود. آن زمان بیشتر از همیشه شاهد نقش ارتجاعی رسانه‌های به اصطلاح زرد و همین‌طور رسانه‌هایی غیر از رسانه‌های وابسته به گرایش چپ در اروپا بودم. دفاع بی‌قید و شرط از پلیس، محکوم کردن جوانان معترض/آشوب‌گر بدون نگاهی به علت این اعتراض/آشوب، نگاه تحقیرآمیز به طبقه فرودست و حتی در مورادی اقلیت‌های نژادی و خیلی چیزهای بد دیگری که در کتاب‌ها به راست‌ها نسبت می‌دهند.

مورد دوم ماجرای تحقیق در مورد فاجعه ورزشگاه هیلزبورو در سال ۱۹۸۹ بود. خلاصه ماجرا این است که لیورپول با یک تیم دیگر بازی داشته و پلیس در اثر زیاد شدن جمعیت یکی از درهایی را که نباید باز می‌کرده باز کرده و جمعیت در بخشی از سکوهای ورزشگاه آن‌قدر زیاد می‌شود که ۹۶ نفر در اثر فشار و زیر دست و پا ماندن می‌میرند. چند شب پیش تلویزیون داشت مستندی در این مورد پخش می‌کرد. نشان می‌داد که چطور از همان اولین لحظات بعد از فاجعه، پلیس شروع کرده به ماست‌مالی ماجرا و انداختن تقصیر گردن خود تماشاچی‌ها. روزنامه سان، که پرتیراژترین و در عین حال از زردترین روزنامه‌های این‌جاست، حتی تیتر زده بوده که تماشاچی‌ها جیب بعضی از کشته‌شده‌ها را زده‌اند و رویشان شاشیده‌اند. پلیس هم در تحقیق از خانواده‌های کشته‌شده‌ها مدام از مست بودن یا نبودن و سابقه مستی و شرارت و این‌هایشان می‌پرسیده. در صورتی که تصاویری که در این مستند پخش میشد کاملاً نشان می‌داد که مردم از همان اول مشغول کمک به آسیب‌دیده‌ها بوده‌اند و صرفاً اشتباه پلیس در مدیریت جمعیت باعث مرگ آن ۹۶ نفر شده. جالب است که دولت وقت (که رئیسش مارگارت تاچر بوده) هم با پلیس برای پنهان کردن واقعیت همکاری کرده.
خانواده‌های قربانیان آن‌قدر پیگیری کردند که بالاخره یک هیات تحقیق مستقل در این مورد تحقیق کرد و نتایج تحقیقش که چند روز پیش منتشر شد نشان می‌داد که پلیس شهادت بسیاری از نیروهای خود پلیس یا شاهدان دیگر را یا دستکاری کرده یا از پرونده حذف کرده و دولت هم در جریان ماجرا بوده.
به نظرم جک استرا، وزیر خارجه سابق بریتانیا که خودش در جوانی و در دهه ۶۰ و ۷۰ از فعالان دانشجویی چپ‌گرا بوده، رابطه دولت تاچر و پلیس را خوب توضیح داده: ‌
دولت تاچر با ایجاد فرهنگ مصونیت از مجازات در نیروی پلیس موجب پنهان‌کاری حقایق فاجعه هیلزبورو شد. دولت تاچر برای مقابله با اعتصاب معدنچیان و سایر مشکلاتی که در آن زمان کشور با آن دست و پنجه نرم می‌کرد به همکاری بی‌چون و چرای پلیس پارتیزان نیاز داشت.
جالب است که چه در زمان این فاجعه و چه در زمان اعتراض‌های لندن، حزب محافظه‌کار در قدرت بوده. گرچه حزب کارگر هم که از سال ۱۹۹۷ روی کار آمد و تا ۲۰۰۹ در قدرت بود، نتوانست تحقیقات بدردبخوری در این مورد انجام دهد (در واقع یک بار خود همین استراو دستور تحقیقات جدید را صادر کرد ولی آن هم به نتیجه نرسید که به عقیده استراو به دلیل همین فرهنگ پنهان‌کاری پلیس بوده)، اما بعید می‌دانم این پیوند عمیقی که بین دولت محافظه‌کار و پلیس و رسانه‌های زرد وجود دارد، در زمان دولت کارگری هم برقرار باشد.

منبع: ایمیل رسیده