ببین برابر چشمت به خاک میریزند
امیدهای عزیزی که برگ پاییزند
متاع دوستی و گوهر وفای به عهد
در این زمانهی عسرت، حقیر و ناچیزند
مجوی مهر و محبت ز مردگانی که
مسیح را به صلیب ستم بیاویزند
دروغ در رگشان موج میزند، عجبا
ز مردمی که همه اهل زهد و پرهیزند!
شراب عشق به این زیرکان بده، شاید
دمی به مستیشان راستی بیامیزند...
امیدهای عزیزی که برگ پاییزند
متاع دوستی و گوهر وفای به عهد
در این زمانهی عسرت، حقیر و ناچیزند
مجوی مهر و محبت ز مردگانی که
مسیح را به صلیب ستم بیاویزند
دروغ در رگشان موج میزند، عجبا
ز مردمی که همه اهل زهد و پرهیزند!
شراب عشق به این زیرکان بده، شاید
دمی به مستیشان راستی بیامیزند...