مرداد ۲۲، ۱۳۹۱

ترسم که اشک در غم ما پرده در شود

مصیبت زلزله و غم از دست دادن هموطنانمان در آذربایجان بر روی دل‌‌های همگیمان سنگینی‌ می‌کند و چشم‌های ناباورمان را پر از اشک.



سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن  
سلام ای غم لحظه های جدایی 
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من خداحافظ ای سایه سار همیشه






اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم خداحافظ ای نوبهار همیشه