تیر ۱۴، ۱۳۹۱

جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندازد ..... زعقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد. صائب

زمان حادثه رویید با نشانه ی دیگر
چنین زمانه چه سخت است

تا زمانه ی دیگر
هزارخنجرکاری به انحنای دلم 

آه
مخوان،ترانه مخوان،

باش تا ترانه ی دیگر
بهانه بود مرا شرکت قیام گذشته
عطش عطش تو بمان گرم،

تا بهانه ی دیگر
همیشه قلب مرا زخم،زخم کهنه کاری
همیشه دست تورا

تیغ فاتحانه ی دیگر
سکوت دردل این آشیانه ی ممتد وای
کجاست منزل امنی ،

کجاست خانه ی دیگر
خروش جوشش دریاچه 

درکرانه ی من بین
که این ترانه نبوده است 

در کرانه ی دیگر
جوانه سبزنبوده است 

درگذشته ی این باغ
بمان توسبزی این باغ،

تا جوانه ی دیگر!
زمان حادثه خوش آمدی،

سلام برویت
که شب نشسته به خنجر 

درآستانه ی دیگر
بجان دوست از این تازیانه باک ندارم
که زخم جان مرا هست 

تازیانه ی دیگر


کجاست سرخی فریادهای بابک خرم
کجاست کاوه ی آزاده ی زمانه ی دیگر


زنده یاد خسرو گلسرخی