تیر ۰۷، ۱۳۹۱

از دست دادن بهتر جواب می‌دهد .....Herman de Coninck

همه‌ی دنیا را دیده‌ام
اما عاشق یک شهر هستم
و در این شهر عاشق خانه‌ایی
و در این خانه عاشق اتاقی
و در این اتاق عاشق تختخوابی
و در این تختخواب عاشق زنی
و در این زن عاشق پاهایی
ودر این پاها عاشق مرواریدی.

هرمان د کونینک -همه‌ی دنیا را دیده‌ام






هرمان د کونینک در ۲۱ فوریه ۱۹۴۴ در مچلن شهری در بلژیک به‌دنیا آمد و در ۱۹۹۷ در لیسبون بر اثر سکته‌ی قلبی از دنیا رفت. در هجده سالگی پدرش را از دست داد، مرگی که تاثیر زیادی بر او گذاشت. در رشته زبان‌های ژرمنی تحصیل کرد. چند سالی تدریس کرد. مجموعه شعر «عشق انعطاف‌پذیر» پرفروش‌ترین مجموعه شعر به زبان هلندی در قرن بیستم است. همسر اولش در حادثه‌ی رانندگی جان خود را از دست داد. پس از مرگ همسرش مجموعه شعر «تا زمانیکه برف هست» را در ۱۹۷۵ به چاپ رساند. در شعرهای این کتاب با زبان بازی می‌کند تا احساساتش را پنهان کند. برای این مجموعه شعر جایزه‌ای ادبی برد و سرود: «از دست دادن بهتر جواب می‌دهد، آن جا به سختی کتاب شعری سرودم من جایزه ادبی استان فلاندر را با مرگ تو بردم» معروف است به شاعری که ملتش را یاد داد تا شعر بخواند. او را پدر رئالیسم نو می‌دانند. 

شعر هرمان د کونینک سهل و ممتنع است و سخت برای ترجمه.
هرمان د کونینک منتقد ادبی هم بود و مقاله‌های زیادی درباره شعر و شعر دیگران نوشته است. او در یکی از مقاله‌هایش می‌نویسد: «تعریفی از شعر ندارم. من بیست زبان دارم و امیدوارم که این بیست زبان علیه یکدیگر حرف بزنند و اجازه بدهند هر کدام هم حرف خود را بزند. بیست و یکمین تعریف من می‌تواند این باشد که شعر، شکلی برتر است که مدام می‌خواهد خود را معنا کند. حرفی که می‌زنم شاید شبیه ضرب‌المثلی کلیشه‌ایی باشد که می‌گوید: شعر، شعر است، خرطومی برج شاعر».
سرچشمه‌ی کار د کونینک روزمرگی بود نه ادبیات. وقتی از شاعران بزرگ می‌پرسی: چه کسی بر شما تاثیر گذاشته است؟ آنها معمولن نام شاعران بزرگ‌تری را می‌برند که تحت تاثیرش بوده‌اند. هرمان د کونینک اما در مقاله‌ی «کمرشکسته از غم» می‌نویسد: «چه کسی روی من تاثیر گذاشته است؟ مادرم، کسی که هفت روز پس از مرگ پدرم، آگهی فوتش را به همراه مبالغی که بدهکار بود به خواهر پدرم، عمه‌ام داد».
او از روزمرگی و واقعیت‌های زندگی استفاده می‌کرد تا معناهای جدیدی را خلق کند و آن‌ها را زیباتر. «شعر هرگز با واقعیت هم‌تراز نیست. شعر زیبا می‌کند و می‌آراید، اعتراض در برابر زشتی‌ها و پتیارگی‌ست، اعتراض در برابر زیبایی‌های ظاهری. شعر دست‌کم درجه‌ی تمرکز حواس واقعیت را بالاتر می‌برد. حتی اگر شعری درمورد دلمردگی می‌نویسی، حق ندارد، شعری دلمرده شود. طبیعی‌ست که این شکلی از فریب‌کاری است. شعر نهایتِ صداقتِ فریب‌کاری است. این فریب، زیرکانه‌تر می‌شود وقتی من حسی را بوجود می‌آورم که یعنی فریب نمی‌دهم که تو واقعیت را همان‌طور که هست دریافت می‌کنی. مانند دروغگویی که می‌گوید من به هیچ عنوان دروغ نمی‌گویم اما همزمان چشمکی هم می‌زند».