خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبح دمی
گوید که بیا من جامه کنم
در خانه جهد مهلت ندهد
او بس نکند پس من چه کنم
از ساغر او گیجست سرم
از دیدن او جانست تنم
تنگست بر او هر هفت فلک
چون می رود او در پیرهنم
از شیره او من شیر دلم
در عربدهاش شیرین سخنم
می گفت که تو در چنگ منی
من ساختمت چونت نزنم
من چنگ توام بر هر رگ من
تو زخمه زنی من تن تننم
(زخمه بزنی زخمه نزنی من تن تننم)
حاصل تو ز من دل برنکنی
دل نیست مرا من خود چه کنم
کلیات شمس تبریزی ـ مولانا جلال الدین محمد بلخی
حافظ و مولانا
تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند
چنگ صبحي به در پير مناجات بريم ( حافظ )
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم ( مولانا )
مانعش غلغل چنگ است و شكر خواب صبوح
ورنه گر بشنود آه سحرم باز آيد (حافظ )
در خانه جهد مهلت ندهد
او بس نكند پس من چه كنم
از ساغر او گيجست سرم
از ديدن او جانست تنم ( مولانا )
جرعه جام برين تخت روان افشانم
غلغل چنگ درين گنبد مينا فكنم ( حافظ )
تنگست برو هر هفت فلك
چون مي رود او در پيرهنم ( مولانا )
چنگ در غلغله آيد كه كجا شد منكر
جام در قهقهه آيد كه كجا شد مناع ( حافظ )
از شیره او من شیر دلم
در عربدهاش شیرین سخنم ( مولانا )
بس كه در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موي تا نمويد باز( حافظ )
مي گفت كه تو در چنگ مني
من ساختمت چونت نزنم ( مولانا )
با دل خونين لب خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش( حافظ )
من چنگ تو ام بر هر رگ من
تو زخمه زني من تن تننم ( مولانا )
بردم ار ره ، دل حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن( حافظ )
حاصل... تو ز من دل بر نكني
دل نيست مرا من خود چه كنم ( محمد بلخی مولوی)
تا همه خلوتيان جام صبوحي گيرند
چنگ صبحي به در پير مناجات بريم ( حافظ )
تلخی نکند شیرین ذقنم
خالی نکند از می دهنم
عریان کندم هر صبحدمی
گوید که بیا من جامه کنم ( مولانا )
مانعش غلغل چنگ است و شكر خواب صبوح
ورنه گر بشنود آه سحرم باز آيد (حافظ )
در خانه جهد مهلت ندهد
او بس نكند پس من چه كنم
از ساغر او گيجست سرم
از ديدن او جانست تنم ( مولانا )
جرعه جام برين تخت روان افشانم
غلغل چنگ درين گنبد مينا فكنم ( حافظ )
تنگست برو هر هفت فلك
چون مي رود او در پيرهنم ( مولانا )
چنگ در غلغله آيد كه كجا شد منكر
جام در قهقهه آيد كه كجا شد مناع ( حافظ )
از شیره او من شیر دلم
در عربدهاش شیرین سخنم ( مولانا )
بس كه در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موي تا نمويد باز( حافظ )
مي گفت كه تو در چنگ مني
من ساختمت چونت نزنم ( مولانا )
با دل خونين لب خندان بياور همچو جام
ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش( حافظ )
من چنگ تو ام بر هر رگ من
تو زخمه زني من تن تننم ( مولانا )
بردم ار ره ، دل حافظ به دف و چنگ و غزل
تا جزاي من بدنام چه خواهد بودن( حافظ )
حاصل... تو ز من دل بر نكني
دل نيست مرا من خود چه كنم ( محمد بلخی مولوی)