یک زوج مسن و بازنشسته در یکی از روستاهای کشوری دور، یک روز تصمیم میگیرند، محلی را که درآن زندگی میکردند زیبا کنند.
دیوارهای گلی و خانههای روستا را که منظرهای ناخوشایندی داشت ابتدا سپید رنگ کردند و سپس پیرمرد خوش ذوق، شروع کرد به کشیدن نقاشیهای بسیار زیبا بر روی این دیواره ها، و همسر او نیز، شروع کرد به کاشتن، درخت، بته و درختچههای گًل. حاصل کار این زوج بعد از چند سال، بوجود آمدن یکی از زیباترین و دیدنیترین روستاهای آن کشور شد و محلی دیدنی برای دیدار تمام کسانی که باور نمیکردند به همین راحتی و سادگی بتوان محل زندگی را تا این اندازه دلپذیر ساخت. و به یمن ابتکار، و کار زیبا و ساده این زوج مسن، روستای آنها که تا قبل از آن در فقر و فلاکت بسر میبرد، بر اثر رفت و آمد بازدید کنندگان، تبدیل به مکانی پر درامد شد، و قیمت زمین در آنجا به یک باره رشد قائم الزاویهای پیدا کرد.
در و دیوار محل رو رنگ سپید زدن و روی آن نقاشیهای ابتکاری و زیبا کشیدن، چند تا درخت و درختچه و بوتهٔ گًل اینجا و آنجا کاشتن، میتواند به همین سادگی، زندگی را برای همهٔ اهالی یک محل و یا یک کوچه زیباتر، دلنشین تر، و آرامبخش تر کند. در ضمن قیمت خونههایی که در چنین محلی باشند که ورود به آن روح را شاد میکند، صد در صد بیشتر از محل پأیینی یا بالایست که جز رنگ خاکستری سیمان و سیاه آسفالت ، چیز دیگری برای خودنمایی ندارد. برای این کار، تنها و تنها میبایستی روی همت، زانو و پشتکار خود حساب کرد، و آنرا وظیفه شهرداری یا این و آن ندانست، چرا که اگر بخواهیم منتظر شهرداری و یا دیگر همسایهها بشویم، همین میشود که الان هست. پس ابتدا دور و اطراف خانهٔ خودمان را زیبا بسازیم، و احتمالاً اگر همسایهای در این باره کمک خواست، کمکش کنیم، و هیچ وقت نگوییم، چرا من، و چرا دیگران نه.